از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران...رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
{ شهریار }
- ۵ نظر
- ۰۶ آبان ۹۴ ، ۲۰:۱۰
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران...رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
{ شهریار }
تو حق نداری عاشقِ کسی بمانی که سالهاست رفته..
تو ، مالِ کسی نیستی که نیست
تو حق نداری اسمِ دردهای مزمنت را عشق بگذاری...
میتوانی مدیونِ زخمهایت باشی
اما محتاجِ آنکه زخمیَت کرده ، نه.
دست بردار از این افسانههای بی سر و ته
که به نامِ عشق، فرصتِ عشق را از تو میگیرد
آنکه تو را، زخمیِ خود میخواهد
آدمِ تو نیست، آدم نیست !
و تو سال هاست حوای بی آدمی
تنها، حواست نیست....
{ افشین یداللهی }
+خیلی ها فکر میکنند شاعرانه ست یا اسمش را وفاداری میگذارنند. اما ماندن پای کسی که رفته چیزی جز حماقت نیست. چیزی که یکبار اتفاق می افتد زندگیست، نه عشق!
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش..
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانـش؟
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش..
{ سعدی }
( Rome & Juliet (1996 +
شهری که منــــم، رو به تــو آغوش گشوده است
هر رهگذری در خـــور ِ دروازه ی من نــیست!
{ علیرضا بدیع }
ای جان پیش از جان ها، وی کان پیش از کان ها
ای آن بیش از آن ها، ای آن من، اِی آن من ...
{ مولانا }
بین ما چیزی نبود
که حالا
این پاییزی که تنهاترم میکند را به تو نسبت دهم !
به آبان که رسیدی
یک نخ سیگار آتش بزن
و رو به پنجره ،
برای خورشید دم غروب ،
از دختری با موهای قرمزش بگو..
که هرگز نبود !
{ آزاده بخشی }
لـذتـی هستـی کــه با پوشـش دوچنـدان میشوی
مـــ))ــآه ِ من وقتی که پشت ابر پنهان میشوی..
دامنه تا قله از پیراهنـت پوشیده است
چه صعود مشکلی وقتی زمستان میشوی!
{ حسن حسن پور }
گر دلنوازی میکنی ، آهنگ ویرانی چرا ؟
ورشعله بازی
میکنی با مصلحت دانی چرا؟
هر دم به رنگی نو به نو ، برجان نهی داس درو
کشتی بکش رفتی برو ، این گربه رقصانی چرا؟
{ شاعر ؟ }
+ {Nigina Amonkulova - Dilnavoz}
آزاد بودن سهم میدانی ست در شهر
این ها همه در حرف شاید ساده باشد
سخت است که دست و دهانت را ببندند
و پیش چشمت میهنت افتاده باشد..
{ سید علی رضایی }
+ شعر کامل در ادامه مطلب..
باید که صادقانه تو را سمتِ خـود کشید..
یا حقه های ِ تازه تــــری را سوار کرد؟
{ انسیه آرزومندی }
میــان ِ عاشق ــُ معشــوق هیچ حائل نیســت
به جز مراســم عقد ـُ عروســی ــُ غیــره !
{ لاادری }
عشق اول می کند دیوانه ات
تا ز ما و من کند بیگانه ات
چون کنی در پیچ و تاب عشق سیر
از وجودت دور سازد یاد غیر
عشق چون در سینه ات ماوی کند
عقل را سر گشته و رسوا کند
می شوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود
زنده دلها می شوند از عشق مست
مرده دل کی عشق را آرد به دست
عشق را با نیستی سودا بود
تا تو هستی عشق کی پیدا بود
{ مولانا }
تــو عـروس ِ کــسـی اگــر بشوی ، نگــذارم که دست روی دست ..
من محمدعلی شاه قاجارم ، مجلست را به توپ خواهم بست!
{مریم کوچکی}
می توانستم فراموشت کنم اما نشد !
زندگی یعنی همین ؛ جبری، به نام اختیار...
{ پوریا شیرانی }
مــرا
بپـیچ
در
حـریـر ِ بوسه ات..
{ فروغ فرخزاد }
پسرم توی حیاط
از درخت انار بالا و پایین می رود
دخترم موهای بورش را بافته و برادرش را تشویق میکند ،
برای چیدن سرخ ترین شان...
تو ، اما
از پشت پنجره
چه غمگین و سرد..به نقطه ای دور خیره شده ای..
شعر گاهی
شبیه واقعیت هاست
برای خانواده ای که نداشته ای
و همسری زیبا که هیچگاه از آن تو نبوده است..
دفترم را ورق میزنم
باید از تنهایی نوشت
از نداشتن ها
ولی صدای خنده ی بچه های آن سمت این دیوار کاغذی..
بی اختیار بر میگردم
{ بچه ها آهسته تر ،مواظب دست و پاهایتان باشید وقت بازی }
پدر است دیگر
تاب نمی آورد دلش..
و زنی که در هیچ یک از سطر هایش پیدا نیست..
دوباره ورق میزنم
باید از تنهایی نوشت
از نداشتن ها
از خنده های پسری روی درخت
و دختری که فکر میکنی
هنوز مال توست..
{ حمید جدیدی }
دلخوش به خنده های ِ من خیره سر نباش
دیوانه ها به لطف خدا غالبا خوش اند!
{ حسین زحمت کش }
نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو
از جنگ میترسانیم گر جنگ شد گو جنگ شو...
مـاییــم مست ایــزدی زان بــادههــای سرمـدی
تو عاقلی و فاضلی دربند نام و ننـگ شو ..
{ مولانا }
+{تریوله - ای دل همینجا لنگ شو}