دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درون گرایی» ثبت شده است


نخستین بار، روان شناس سوئیسی، کارل گوستاو یونگ، بیش از هفتاد سال پیش، درباره‌ی تیپ شخصیّتی سخن گفت. امّا در واقع، دو زن آمریکایی، کاترین بریگز و دخترش ایزابل مایرز، بودند که این مفاهیم را بسط دادند. آن‌ها بُعد چهارم تیپ را به وجود آوردند و این مفاهیم را به شکلی عملی در اختیار عموم مردم قرار دادند.
یکی از کمک‌های بزرگ ایزابل به ما برای درک رفتار انسان، ایجاد یک ابزار روان‌شناختی بود که با اطمینان، شانزده تیپ کاملاً متفاوت را تشخیص می‌دهد. او نام این ابزار را «شاخص تیپ مایرز - بریگز» گذاشت و در چند سال گذشته، میلیون‌ها نفر در سراسر جهان به کمک این شاخص با مزایای شناخت تیپ‌های شخصیّتی آشنا شده‌اند.

تیپ شخصیتی از چهار مولفه یا بعد تشکیل شده است. این چهار بعد عبارت است از:

۱- افراد از کجا انرژی می‌گیرند؛ (درون‌گرا/برون‌گرا)
۲- به طور طبیعی چه نوع اطلاعاتی را مورد توجه قرار می دهند و به خاطر می‌سپارند؛ (شهودی/حسی)
۳- چگونه تصمیم می‌گیرند؛ (احساسی/متفکر)
۴- دوست دارند دنیای پیرامون خود را چگونه سازمان‌دهی کنند. (دریافت‌گر/قضاوت‌گر)

همان‌طور که مشاهده می‌کنید، هر یک از این ابعاد، با جنبه‌ی مهمی از زندگی سر و کار دارد و به همین دلیل است که تیپ‌شناسی، منجر به چنین شناخت و بصیرت دقیقی نسبت به رفتار خودمان و دیگران می‌شود. تیپ‌شناسی کمک می‌کند تا هر یک از این چهار بعد را به عنوان یک مقیاس -یا پیوستاری میان دو قطب متضاد- ترسیم کنیم. مقیاسی که در مرکز آن، یک نقطه‌ی میانی وجود دارد. این نقطه به این دلیل مهم است که هر کسی به یکی از دو طرف این مقیاس، تمایل مادرزادی و فطری دارد.

بعضی‌ها در برابر این نظر، که باید به یکی از دو طرف گرایش بیشتری داشته باشند، مقاومت می‌کنند و اصرار دارند که می‌توانند، با توجه به شرایط، از هر دو طرف استفاده کنند. گرچه این حرف درست است که همه‌ی ما هر روز صدها بار از هر دو طرف استفاده می‌کنیم، واقعیت این است که از آن‌ها با تواتر، انرژی یا موفقیت یکسان بهره نمی‌گیریم. یک مثال ساده کمک می‌کند تا این معنا را درک کنید. نخست، یک مداد یا خودکار و تکه ای کاغذ بردارید -اندازه‌ی آن فرقی نمی‌کند-. حالا خیلی ساده روی کاغذ امضا کنید. چه احساسی دارید؟... خیلی ساده است، نه؟ بسیار خوب، حالا دوباره امضا کنید، اما مداد یا خودکار را با دست دیگر بگیرید! چه احساسی دارید؟ اگر مثل بیشتر آدم‌ها باشید، در تشریح تجربه‌ی دوم خود از کلماتی مثل آزار دهنده، سخت، ناخوشایند و غیر‌طبیعی استفاده می‌کنید. به‌علاوه، احتمالا استفاده از دستی که با آن، کار نمی‌کنید، زمان و انرژی بیشتری می‌برد و نتیجه‌ی کار هم به خوبی دفعه‌ی اول نیست.
وقتی از سمتی که به آن تمایل دارید استفاده می‌کنید -مثل استفاده از دست مرجح-، کاری را انجام می‌دهید که به طور طبیعی اتفاق می‌افتد. وقتی از شما خواسته می‌شود از طرف مقابل استفاده کنید، زحمت به مراتب بیشتری می‌کشید و نتیجه‌ی کار هم به آن خوبی نیست؛ بنابراین، تجربه‌ی دوم معمولا به اندازه ی تجربه‌ی اول، خوشایند و رضایت‌بخش نیست.


+هنر شناخت مردم | پل دی تیگر  | محمد گذرآبادی | 312 ص


1. افراد درونگرا طرفدار بحث های عمیق و شناخت واقعی هستند و مکالمات سطحی و دم دستی را نمی پسندند. (اگر از مهم ترین افراد زندگی آنها نیستید میتوانید مطمئن باشید علاقه ای به شنیدن حرف های معمولی یا جزئیات زندگی روزانه شما ندارند حتی اگر از روی نزاکت اینکار را انجام دهند.)

2. بیشتر درونگراها توانایی بهتری در نوشتن دارند تا صحبت کردن. احتمالا ارتباط نوشتاری مانند ایمیل زدن و مسیج دادن راه آسوده تری برای برقراری ارتباط با آن ها باشد تا تماس صوتی.

3. اگر با یک فرد درونگرا در کافی شاپ یا رستوران قرار دارید بهتر است میزهایی را انتخاب کنید که در گوشه یا کناره ی مکان مورد نظر قرار دارند. بدیهی ست که مکان های شلوغ و میزهای وسط انتخاب مناسبی نیستند. (من در محیط های بسته همیشه میز هایی که یک طرف یا دو طرفشان دیوار هست را ترجیح میدهم.)

4. وقتی در حال مذاکره با یک درونگرا هستید سعی کنید سرعت صحبت کردنتان را کاهش دهید و به او فرصت کافی دهید تا جمله های شما را پردازش کند. صحبت کردن سریع و دادن اطلاعات فراوان به یک درونگرا ممکن است او را مضطرب یا ناراحت کند. (بهتر است بعد از هر جمله سه ثانیه درنگ کنید. برای شنیدن پاسخ هم به اندازه کافی صبرکنید. او به دنبال یک جواب دقیق و کلمات مناسب برای بیان آن میگردد و این تامل لزوماً نشانه ی تردید و.. نیست.)

5. وقتی با یک درونگرا در حال تماشای فیلم (یا شنیدن یک آهنگ) هستید سعی کنید سکوت را رعایت کنید و حتی الامکان کمتر صحبت کنید. شاید دوست درونگرای شما در ظاهر ساکت به نظر برسد ولی در ذهن خود در حال تحلیل و طبقه بندی اطلاعات است و صحبت کردنِ شما میتواند در این روند تداخل ایجاد کند.

6. یادتان باشد یک درونگرا بیشتر از چشمها و گوش هایش استفاده می کند تا از زبانش. (اگر دوست دارید رابطه ی خود را با او بهبود ببخشید باید بتوانید توجه بیشتری به ارتباط  غیرکلامی تان داشته باشید.)


Pin :Your Guide To Interacting With An Introvert

Pin : با درونگراها مهربان باشیم - متمم
Pin : قدرت درون گراها..
Pin :آیین دوست یابی برای درونگرایان


وقتی حالم بد بود چه کار می کردم؟ برای یک آدم درونگرا تنهایی همیشه بهترین گزینه است.

برای مدت طولانی هر هفته حداقل ۴ فیلم از ۲۵۰فیلم برتر سایت imdb را می دیدم، و هر هفته 2کتاب از بهترین کتاب های جهان را می خواندم. و البته فرندز هم نقش کمی نداشت و خواب.
حالا می دانید چقدر سربلندانه، از یکی از وحشتناک ترین دوره های زندگی ام بیرون امدم، طوری که تمام سوادم را مدیون دوره ای هستم که می شد فقط به غر زدن گذراندش..


+نیلوفر فرجیان


مقدمه : به نظر می‌رسد دنیای ما، سوگیری مثبتی به سمت برونگرایی دارد. حداقل در حوزه‌ی مدیریت و کسب و کار و مهارتهای فردی، بسیاری از کسانی که شناخت دقیق علمی و تجربه‌ی کافی در حوزه‌ی مدیریت و پرورش انسانها ندارند، برونگرایی را به عنوان یک نقطه قوت و درونگرایی را به عنوان نقطه ضعف مطرح می‌کنند و تلاش دارند با انواع تمرین‌ها و آموزش‌ها، همه جهان را به سمت برونگرایی سوق دهند .

برای تصحیح این باور اشتباه هرکدام از ما باید تلاش کنیم به سهم خودمان کمی تعادل را به سمت درونگراها، که به هر حال بخش بزرگی از جامعه‌ی انسانی را تشکیل می‌دهند، بازگردانیم .

حرف اصلی : درونگراها، بر خلاف برونگراها،‌ زمانی که در جمع حضور دارند، انرژی از دست می‌دهند. برونگراها، هر زمان احساس کنند که به اندازه‌ی کافی انرژی و انگیزه ندارند، می‌توانند با حضور در جمع‌ها، مهمانی‌ها، حرف‌ زدن با غریبه‌ها در خیابان و کافی شاپ، تلاش‌ برای دوست شدن با افراد ناشناس در فیس بوک و شبکه‌های اجتماعی، دوباره انرژی به دست بیاورند.

این در حالی است که یک فرد درونگرا، ممکن است با خلوت کردن محیط خود، مدتی فکر کردن، کتاب خواندن و هرگونه فعالیت‌های انفرادی (Solo Activities) انرژی به دست بیاورد. فرد درونگرا در یک مهمانی خسته می‌شود  و انرژی از دست می‌دهد. ترجیح می‌دهد در جمعی باشد که قبلاً آنها را بشناسد. اگر در فیس بوک و اینستاگرام و سایر شبکه‌های اجتماعی،‌ درخواست‌های متعدد دوستی و ایجاد رابطه را ببیند،‌ دچار استرس می‌شود. برای پذیرش یا عدم پذیرش هر یک از درخواست‌ها، ساعت‌ها فکر می‌کند. با دوستان خود مشورت می‌کند. شرودر جونز، به شوخی می نویسد: در مدتی که یک درونگرا درباره‌ی تایید یا عدم تایید یک درخواست دوستی در فیس بوک تصمیم می‌گیرد، یک برونگرا،‌ رابطه‌ی عاطفی کاملی ساخته و تثبیت کرده و شاید حتی آن را به پایان هم رسانده باشد!

1. با توجه به اینکه «منبع انرژی درونگراها برای تعاملات اجتماعی محدود است»، ممکن است در مقابل حضور در گروه‌های اجتماعی مقاومت داشته باشند. درونگراها، گاهی اوقات به برونگراهایی که اصرار دارند آنها را با خود به مهمانی و پارک و جلسه و کافی شاپ ببرند، به چشم شکارچیانی نگاه کنند که می‌خواهند آنها را شکار کرده و جان (انرژی) آنها را بگیرند.

البته به خاطر داشته باشیم که اینکه کسی درونگرا است به آن معنا نیست که تحت هیچ شرایطی به همراه بودن با دیگران نیاز و علاقه ندارد. تنها نکته‌ای که مهم است این است که «تعامل اجتماعی برای این افراد، گرانقیمت است» و ترجیح می‌دهند این منبع ارزشمند انرژی گرانقیمت را به هر دلیلی و برای هر کسی و در هر موقعیتی هزینه نکنند.

پس کسی را به خاطر (یا به جرم!)‌ درونگرا بودن از روابط اجتماعی حداقلی محروم نکنید.

درست است که یک درونگرا حوصله‌ی احوال‌پرسی و بحث‌های طولانی را ندارد. اما وقتی چنین فردی وارد جمع می‌شود، همچنان به او سلام کنید، با گرمی لبخند بزنید و با لحن برخورد و زبان بدن،‌ این امنیت ذهنی را ایجاد کنید که این سلام و احوال پرسی کوتاه،‌ قرار نیست به یک گفتگوی طولانی و خسته‌کننده منتهی شود.

اگر طرف مقابل شما، به گفتگو علاقمند باشد، با این احساس امنیت، خودش با علاقه و رغبت وارد فضای گفتگو خواهد شد.


درونگرایی و برونگرایی

2. تا زمانی که از شما خواسته نشده، وارد فضای شخصی آنها نشوید. نگذارید انرژی تعامل اجتماعی آنها، بی دلیل هزینه شود. لازم نیست بپرسید که به دنبال چه کتابی می گردند. اگر لازم باشد از شما خواهند پرسید. اگر هم می‌خواهید کمک کنید، همینکه بگویید: «اگر کمکی لازم بود به من بگو» کافی است. اینکه بالای سر آنها بایستید و تلاش کنید که یاریشان کنید، بیشتر از ایجاد احساس مثبت، برای آنها آزاردهنده خواهد بود.

حتی اگر هدف شما ایجاد دوستی و رابطه باشد، احترام گذاشتن به این فضای شخصی و ایجاد امنیت ارتباطی، شانس بیشتری را برای ورود به فضای امن افراد درونگرا، برای شما ایجاد خواهد کرد.

حالا یک بار دیگر رفتار روزهای گذشته خود را با افراد درونگرایی که در اطراف شما هستند مرور کنید. تا چه حد به آنها احساس خوب داده‌اید؟ تا چه حد انرژی تعامل اجتماعی آنها را حرام کرده‌اید؟

حالا به سراغ دوستان درونگرای خود بروید. آنها را برای لحظه‌ای کوتاه، بدون اینکه حرف و توضیحی داشته باشید در آغوش بگیرید و به خاطر داشته باشید که این برونگراها هستند که دوست دارند برای دلیل هر رفتاری، توضیح بدهند و توضیح بشنوند. درونگراها معنای رفتارهای ما را بدون کلمات هم می‌فهمند..


Pin :Your Guide To Interacting With An Introvert

Pin : با درونگراها مهربان باشیم - متمم
Pin : قدرت درون گراها..
Pin :آیین دوست یابی برای درونگرایان


به عنوان یک آدم درون گرا ، سال هاست که به من گفته میشود "باید" رفتارهای اجتماعی بیشتری از خود نشان دهم و بیشتر شبیه برون گراها باشم . اما همیشه چیزی در وجود من با این پیشنهاد مخالفت کرده است و اتفاقا من فکر میکنم انسان های درون گرا ، دقیقا همانطور که هستند خیلی عالی به نظر می آیند

اما درونگرایی چیست ؟ باید بدانیم که این با خجالتی بودن بسیار متفاوت است ، خجالتی بودن درباره ترس از قضاوت جامعه است. اما درون گرا یا برون گرا بودن درست مانند راست یا چپ دست بودن انسان هاست ، آیا میتوانیم کسی را به خاطر چپ دست بودن سرزنش کنیم و از او بخواهیم به جای دست چپ که با آن احساس راحتی بیشتر میکند با دست راست بنویسد ، آن هم تنها به این خاطر که متفاوت از دیگران رفتار نکند ؟

اما ما با فشارهای اجتماعی آدم های درونگرا را مجبور به خجالت کشیدن از احساسات و رفتارهایشان میکنیم . باعث میشویم تصور کنند دچار نوعی تفاوت منفی با دیگران هستند و این نیاز به درمان دارد . شاید برای همین است که بیشتر انسان های درونگرا ، احساس خجالتی بودن میکنند .

درونگرایی بیشتر درباره این است که شما چطور  به  محرک‌ها پاسخ می‌دهید . برونگراها  به دنبال مقدار زیادی از محرک‌ها هستند ، در حالی که درونگراها وقتی بیشترین احساس زندگی و آماده‌ترین حالت و بیشترین قابلیت را دارند که در جایی آرام‌تر و محیط کم سر و صداتری هستند. نه همیشه ( هیچ چیز مطلق نیست ) ولی بیشتر اوقات..

اما تبعیض و مشکلات از جایی آغاز میشود ، که مهم‌ترین موسسات ، مدارس و محل‌های کار ما،  برای برونگراها طراحی شده‌اند و این باعث میشود که آن ها  به این طریق بتوانند بسیار آسان تر موفقیت های کاری و مالی کسب کنند و این یعنی نادیده گرفتن درون گراها و قدرت درون گرایی..

البته هیچ کدام از این ها در مورد این نیست که بگوییم که مهارت‌های اجتماعی مهم نیستند، و من هم اصلا شما را به نابودی کار تیمی دعوت نمی‌کنم . مشکلاتی که ما امروزه با آن مواجهیم در زمینه‌هایی مانند علم و اقتصاد آنقدر وسیع و پیچیده‌اند که  به یک ارتش از آدم‌ها نیاز داریم که دور هم جمع شوند و با همکاری هم آنها را حل کنند. اما من می‌گویم اگر آزادی بیشتری به درونگراها بدهیم تا خودشان باشند، احتمال بیشتری دارد که آنها راه‌حل منحصر به فردشان را برای این مشکلات پیدا کنند.

زمانی هم که صحبت از مدیریت و رهبری میشود به نظر میرسد که افراد برونگرا برای این قبیل کارها مناسب تر هستند درحالیکه تحقیقی جالب توسط آدام گِرانت در مدرسه وارتن نشان داد که رهبران درونگرا اغلب خروجی بهتری از برونگراها دارند، زیرا وقتی که آنها کارکنان بیش‌فعال را رهبری می‌کنند، بسیار بیشتر امکانش هست که اجازه دهند آن کارمند با ایده‌اش جلو برود و به نتیجه برسد . از طرفی درونگراها بیشتر مراقب هستند، و خیلی کمتر احتمال دارد که ریسک‌های بزرگ و خطرناک انجام دهند .

مسلما همه ی  ما در یک جایی از طیف درونگرا/برونگرا قرار می‌گیریم . ایوِن کارل یونگ، روانشناسی که اولین بار این اصطلاح را ترویج کرد،‌ گفت که چیزی مثل یک درونگرای کامل یا یک برونگرای کامل وجود ندارد و اگر هم چنین کسی وجود داشته باشد در دیوانه خانه خواهد بود..

...

تنهایی اغلب جزء خیلی مهمی از خلاقیت است  اما این به آن معنا نیست که همه ما باید همکاری‌ها را متوقف کنیم بلکه معنیش این است که تنهایی مهم است و برای بعضی از مردم هوایی است که آنها نفس می‌کشند..پس ما باید قدرت بالای تنهایی را بشناسیم و به آن احترام بگذاریم

(خوب است که بدانیم ما نمی‌توانیم بین گروهی از آدم‌ها باشیم بدون اینکه بطور غریزی نظرات آنها را تکرار و تقلید کنیم. حتی در مورد چیزهای جزئی و شخصی مثل اینکه شما به چه کسی تمایل دارید، شما شروع به تقلید از عقاید آدم‌های اطراف خودتان می‌کنید بدون اینکه حتی بفهمید که دارید این کار را می‌کنید. و این میتواند مانعی در برابر افکار آزاد و خلاقیت باشد)

حالا اگر همه این درست است، چرا ما اینقدر اشتباه می‌کنیم؟ چرا ما مدرسه‌ها و محیط‌های کاریمان را اینطور می‌چینیم؟ و چرا ما به درونگراها به خاطر اینکه می‌خواهند که برای مدتی در خلوت خودشان باشند اینقدر احساس گناه تلقین می‌کنیم؟


+سخنرانی کامل سوزان کین در مورد قدرت درون گراها..


+نگاه دقیقی بندازید که توی ساکتون چی دارید و چرا آن رو اونجا گذاشتید. خُب برونگراها ! ممکنه که ساک شما هم پر از کتاب باشه. یا شاید آنها پر از لیوان‌های شامپاین یا وسایل پرش آزاد باشد هر چی که هست، امیدوارم که هر وقت فرصت داشتید این چیزها را بیرون بیاورید و ما را با انرژی و خوشی خودتان ببخشید !

ولی درونگراها،شما احتمالا این احساس را دارید که باید از هر چیزی که درون ساکتان دارید کاملا محافظت کنید و این خوبه. ولی بعضی وقت‌ها، فقط بعضی وقت‌ها امیدوارم که شما ساکتان را برای بقیه آدم‌ها باز کنید تا درون آن را ببینند، چون جهان به شما و به چیزهایی که شما همراه دارید نیاز دارد.(آدمهای درونگرا معمولا  کیفی پر از کتاب دارند ، حتی در مسافرت ها )