یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
[ حافظ ]
به گمانم در این بیت مقصود حافظ از مردان خدا ثروتمندان و منظور از خاکی که به آبی نخورد طوفان را، فرانک سوئیس است.
- ۰ نظر
- ۱۳ آذر ۹۷ ، ۲۳:۰۲
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
[ حافظ ]
به گمانم در این بیت مقصود حافظ از مردان خدا ثروتمندان و منظور از خاکی که به آبی نخورد طوفان را، فرانک سوئیس است.
گاهی وقتی دلم میخواد جمله یا رهنمودی ملکه ذهنم بشه و در زندگیم ورود کنه میام این بالا و جلو چشمم مینویسمش.
جمله فعلی...مصرعی از حافظه. بیت کامل اینه: "به مستوران مگو اسرار مستی/ حدیث جان مگو با نقش دیوار" اگه بخوام یکی از بزرگترین پشیمونیها و حسرتهای زندگیم رو بنویسم همینه. اشتباهی که در گذشته انجام میدادم. حدیث جان گفتن با نااهلان، گیریم در حد یک جمله.
برای هرکسی ممکنه رخ داده باشه. تقسیم وجود و سرگذشتت با انسانی که شایسته اون حضور نبوده.
حالا اون آدم چیزی از تو داره که نباید داشته باشه. تو از خودت چیزی در دست اون داری که درک ناشده، به دور انداخته شده. حالا دور از دسترس توئه و اگه صادق باشیم برای همیشه گم شده و از دست رفته. بخشی از وجود تو برای همیشه گم شده.
آشنا گرفتن ِ یک غریبه ِ دور، گناه نابخشودنیه. شاید میزان اهمیت همین حرف هم برای غریبهها غیرقابل درک باشه.
چطور میتوان فهمید که چیزی تاثیر است یا تقلید؟ یعنی چطور میشود فهمید که با اصل تاثر طرفیم یا رنگ تقلب؟ این دو بیت را بخوانید:
و حالا این دو را :
اگر بگیریم که هر دو نمونه، قطعا از ابیات سرایندگانشان است و در بیشتر نسخهها موجود، با دو شیوهی تاثیر پذیری رویاروییم. قضاوت با خودتان...
+سعید عقیقی
عتاب یار پری چهره ، عاشقانه بکش..
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند !
{ حافظ }
سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد..
{ حافظ }
+اگه من شبیه یکی از اون زندانیایی باشم..که آزادی مشروط میخوره بعد میفهمه زندگیه بیرون رو نمیتونه تحمل کنه و یه جرم کوچیک انجام میده تا برگرده به هرچیزی که میدونه ، چی؟
-فکر میکنی اینجا یه زندانه؟
+هرجایی رو که ترک نکنی یه زندانه...
Liberal Arts (2012)
لفظی فصیح شیرین ، قدی بلند چابک
رویی لطیف زیبا ، چشمی..خوش کشیده...(حافظ)
ز لوح خاطر عاطر غبار غیر بشوی
که شرط ِ عشق بود دل یکی و یار یکی..
{ محمد سبزواری }
+حیف بود مردن بی عاشقی..تا نفسی داری و نفسی بکوش ..سعدی
به آب و رنگ و خال و خط
چه حاجت روی زیبا را... ؟
{ حافظ }
+ به نظر من هر پسری وظیفه داره برای بدست آوردن دختر مورد علاقش با عشق.. با تمام وجود تلاش کنه !
- وظیفه ی دختر خانم ها چیه ؟
+با عشق به انتظار بنشینند !
...
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید..
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند !
{ حافظ }
همه کارم ز خود کـــامـی به بدنامی کشید آخر...
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل ها؟
{ حافظ }
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب ِ جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها..
{ حافظ }
+ برای آنکه رازی از اسرار آفرینش بگشاییم باید چه رنج ها و ریاضت ها بکشیم.. (زلف و گیسو در اصطلاح عارفان نماد ابهام اسرار خلقت است )