بعضی از مردم معتقدند چیزی به نام شانس وجود ندارد. آنها همان هایی هستند که مایلند وقت و بی وقت فریاد بزنند «خواستن توانستن است» و جملات زیبای دیگری شبیه به این. اما من به چیز دیگری اعتقاد دارم: به این که همه زندگی انسان بر اساس شانس بنا می شود.
شما شانس می آورید و در خانواده ای زاده می شوید که به سلامتی، تحصیل یا رفتارهای اجتماعی تان بها می دهد. اما ممکن است شانس نیاورید و فرزند یکی مانده به آخر یک خانواده پرجمعیتِ کم درآمد باشید که نه به سرفه های چند ماهه و زانوی ترک خورده تان اهمیت می دهد، نه به تکالیف مدرسه و نمره های کم و نه به رفتارهای آزاردهنده تان.
اگر شما زیبا و قدبلند به دنیا آمده اید و حالا می توانید دیگران را کوتوله های ایکبیری خطاب کنید، فقط شانس آورده اید. شما شانس آورده اید که دماغ کوچک و سربالایی دارید و حالا می توانید انگشت اتهامتان را به سوی دوستداران جراحی زیبایی بگیرید و بگویید «طبیعت را دستکاری نکنیم.»
شانس آورده اید که در خانواده ای متولد نشده اید که شما را در شانزده سالگی مجبور می کند با مردی که ازش بیزارید ازدواج کنید و نه ماه بعد در حال شیر دادن به بچه ای درست شبیه به مرد منفور باشید و حالا می توانید از استقلال زنان و آزادی انتخاب حرف بزنید و گزینه خواستگاری زنان از مردان را روی میز بگذارید.
این شانس است که شما را پشت فرمان ماشین می نشاند تا برای جوان آشفته و سیه چرده ای که دارد توی سطل زباله دنبال ناهار می گردد، بوق بزنید و بگویید «برو کنار می خوام پارک کنم». فقط شانس آورده اید که پدر و مادر گمنام آن زباله گرد، پدر و مادر شما نیستند. شانس است که شما را متولد مرفه ترین شهر دنیا می کند یا متولد برهوتی بی نام و نشان که ساکنینش برای چند قطره آب، جان یکدیگر را می گیرند. شانس است که تصمیم می گیرد شما به چه طبقه ای تعلق داشته باشید و با چه فرهنگی رشد کنید و بزرگ شوید.
به گمانم در زندگی چیزهایی کمی است که می شود به آن بالید. چیزهای کمی هستند که خودمان به تنهایی به دستشان می آوریم. بیایید نگاهی به افتخاراتمان بیندازیم و ببینیم چقدر مدیون شانس خوبمان بوده ایم. راستی پس سهم بدشانس ها از این زندگی چیست؟
+آنالی اکبری