دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۲۸۹ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است


آری، آغاز دوست داشتن است

گر چه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست...


رابطه ها معمولا با این شعر فروغ شروع میشن..

و با این شعر وحشی تموم ...


تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط

باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط

عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث

ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط..


داستان شما چطور پیش رفت ؟

{ -Mahdieh Mohammadkhani  Az Doost Dashtan }


اینکه شمعدانی را
" جانم"

صدا میزنم ،

دست خودم نیست...

همیشه فکر می کنم که گلها را
تو بدنیا آوردی

به گلدان مریم و نرگس و یاس
یا همین بنفشه و شب بو نگاه کن!

زیبایی شان به تو رفته
تنهایی شان به من !


{ حمید جدیدی }


http://bayanbox.ir/view/8870272427422762891/SC20160615-220931.png



چه کرده ایم

برای

مام  ِ وطن ؟


بعضی از ما مردیم

بعضی سخنرانی کردیم ..


{ اورهان ولی }


http://bayanbox.ir/view/1108954512798249067/IMG-20151010-005958.jpg


{ خنیاگر در خون }

برای گوش دادن به تمام آلبوم هاش..


ما بسیار گفتیم..شما نشنیدید..فریدون فرخزاد..



در کنج ِ دلم عشق  ِکسی خانه ندارد

کس جای در این خانه ی ویرانه ندارد


دل را به کف هر که دهم باز پس آرد

کس تاب ِ نگهداری دیوانه ندارد !


{ حسین پژمان بختیاری }


http://bayanbox.ir/view/3808719084750143524/f98cee9ac96d268562a9bb6b87974997.jpg


+گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی ؟
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد  !

{Alireza Eftekhari -Afsaneh Omr }



در عشق تو کس پای ندارد جز من ، در شوره کسی تخم نکارد جز من...

با دشمن و با دوست بدت می‌گویم ، تا هیچ ‌کست دوست ندارد جز من !


 { عنصری}



http://bayanbox.ir/view/7286092034273575260/Leon-movie-stills-leon-leon-the-professional-24525841-749-485.jpg


در عصر چشم های تماشایی

با هیات غریب درختان بید

                                      در وزش باد

تصویری از تمامت تنهایی..


بانو

بلند بالا

با قامتی بلندتر از ابتدای تابستان

با گیسوانش افشان

در دست بادها

گوی سبق ربوده ز یلدا


آن آفتاب روشن

آن نازنین من

دامن کشان گذشت  و

                                     مرا غرق غم گذاشت..


{ Tanita Tikaram - And I Think Of You }


I don't know where your days are spent
Your lovers and you friends
But I know for sure
Of who you have been thinking

Far beyond the city's lights
Are two who dream a life
Forgive them if they never find their freedom
Their freedom

It's so late
I think of you

I close my eyes
I think of you




همه در آینه غرق اند و من هر بار می بینم

که تو محو تماشای خودت در آسمان هستی...


{ جواد منفرد }


http://bayanbox.ir/view/1911091652565717789/12748159-1556236434674346-1874152482-n.jpg


هر لحظه که تسلیمم در کارگه هستی  ، آرام تر از آهو بی باکتر از شیرم
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر ،  رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر...


http://s7.picofile.com/file/8259906126/by_default_2011_08_29_at_10_41_49_AM_1.png


اگر جدی هستی، بیمار هستی و من گمان نمی کنم که جهان هستی بخواهد تو جدی باشی.من یک درخت جدی ندیده ام.یک پرنده ی جدی ندیده ام. یک طلوع جدی ندیده ام.یک شب پرستاره ی جدی ندیده ام.به نظر می رسد که این ها هرکدام به روش خودشان درحال خندیدن هستند...

+چقد خوبه که برای هر اتفاقی به جای عکس العمل منفی فقط بخندیم...میخوام تمرین کنم :)

+عکس..صحنه ای بعد از طوفان آیرین – آمریکا...



دنیا پر از رنج است

با این حال


درختان گیلاس شکوفه می دهند..


{ کوبایاشی ایسا }



http://s7.picofile.com/file/8259784384/21ecad73e9993ee814e00f348679fb10.jpg


+{Nana Mouskouri - Over and Over }



چه خوش است راز گفتن ، به حریف نکته سنجی..
که سخن نگفته باشی ، به سخن رسیده باشد !


{ بیدل دهلوی }


http://s7.picofile.com/file/8259498200/ecfd9d9d83eb154ab3fdcf97f0b1d0aa.jpg



  ما شعر نمی خونیم و یا شعر نمیگیم، چون شعر زیباست
  ما شعر می خونیم و یا شعر میگیم، چون ما عضوی از نوع بشر هستیم
  و نوع بشر سرشار از شور و اشتیاقه

  پزشکی، حقوق، تجارت، یا مهندسی
  همه این ها برای بقای زندگی لازمند
  اما شعر
  زیبایی، افسانه، عشق...
  این ها چیزهایی هستند که ما به خاطرشون زنده می مونیم

  یه نقل قول از ویتمن...

  " ای من، ای زندگی، در میان این همه پرسش های مکرر
    در میان زنجیره بی پایان بی ایمانان
    در شهرهای آکنده از ابلهان
    به چه دل باید خوش کرد؟ ای من، ای زندگی...
    پاسخ: به اینکه تو اینجایی، که زندگی هست و یگانگی
    که نمایش بزرگ همچنان برجاست
    تا تو هم کلامی بر آن بیافزایی

     کلام شما قراره چی باشه؟


          Dead Poets Society (1989)        
   


http://s7.picofile.com/file/8259097442/8c9e6983776d350c26953efc0e8404db.jpg


آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم

سیر نمی‌شود نظر بس که لطیف منظری..


گفتم اگر نبینمت مهر فرامشم شود

می‌روی و مقابلی غایب و در تصوری !


{ سعدی }


http://s7.picofile.com/file/8258763718/gQJN95pA3E.png


+{Tame Shirine Khiyal }



ابوالحسن ورزی زن زیبائی داشت که از خوبرویان تهران به شمار می‌آمد و علاوه بر چهره‌ی جذاب، روحی زیبا پرست و لطیف داشت. اهل دل و شیفته شعر و ادبیات و هنر بود و با این خصائل جسمی و روحی، الهام‌بخش طبع شاعرانه ورزی به شمار می‌آمد.

وی نیز در جلساتی که همسرش شرکت می‌کرد، حضور داشت و در همین نشست و برخاست‌ها بود که بین او و آن جوان بلندبالای مازندرانی علائق عاشقانه شکفته شد و بتدریج حدیث مهرورزی آنها به یکدیگر از پرده بیرون افتاد و نهایتاً بین ورزی و همسرش جدائی رخ داد و آن عاشق و معشوق باهم ازدواج کردند.

طبع ظریف و حساس ورزی از این جدائی بسیار آزرده و مکدّر و ملول شد و به تدریج به آشفتگی‌های روحی گرفتار آمد. دوستان مشترک آنها که رنج و عذاب بی‌حد ورزی را می‌دیدند و احتمال می‌دادند که به جنون گرفتار آید، از این رویداد بسیار رنجیده و ناراحت شدند و آن را مغایر آئین دوستی و جوانمردی می‌دانستند و جمعاً به مرد بلندبالای مازندرانی فشار وارد آوردند که زن را رها کند و نهایتاً پس از ۷-۶ ماه آن دو از هم جدا شدند و زن بار دیگر به زندگی ورزی پیوست و غزل زیبا و پرمعنای «آمد امّا در نگاهش آن نوازش‌ها نبود»، بازتاب این رویداد بود.

داستانی که موجب شد تا ورزی، آزردگی‌های روحی و احساسات لگدمال شده خود را در این غزل بیان کند. از سردی بوسه‌ها و نگاه‌های بی‌نوازش و آغوش بدون مهر شکوه و شکایت کند و از رسوائی‌ها ناله سردهد. تردید ندارم که خوانندگان صاحب‌نظر این نوشته براحتی می‌توانند به عمق ملال و آزردگی‌های روحی شاعر پی‌ببرند.
شعری که استاد بنان از آن آهنگی حزین و زیبا آفرید...

+{AmadAmma - Banan }


آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود

نقش عشق و آرزو از چهره ی دل شسته بود
عکس شیدایی، در آن آیینه ی سیما نبود

لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت
دل همان دل بود، اما مست و بی پروا نبود

در دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشت
گرچه روزی همنشین جز با من رسوا نبود

در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود
برق چشمش را، نشان از آتش سودا نبود

دیدم، آن چشم درخشان را ولی در آن صدف
گوهر اشکی که من میخواستم پیدا نبود

بر لب لرزان من، فریاد دل خاموش بود
آخر آن تنها امید جان من تنها نبود

جز من و او دیگری هم بود اما ای دریغ
آگه از درد دلم زان عشق جانفرسا نبود


       { ابوالحسن ورزی }


http://s6.picofile.com/file/8258224068/12818999_207780036250153_1917559512_n.jpg


می فشارم تورا به سینه خود ، می کشانم تورا به آغوشم

قصدم اصلا زیاده خواهی نیست ، دوست دارم تو در امان باشی !


{ عمران میری }


http://s6.picofile.com/file/8258012934/%D8%A8.jpg


+{ Soheila Golestani - Raze Man }



او را که رو به نور می رود

دیگران  تاریک می بینند...


{ علیرضا روشن }



http://bayanbox.ir/view/1089696171480323086/photo-2016-06-28-18-46-11.jpg


بی شک ، این شعر ، یکی از زیباترین سروده های سهرابه..برای من تمام زیبایی زندگی در این شعر نهفته و خلاصه شده..حتی شاید تنها در پنج سطر آخر..


روزی

خواهم آمد، و پیامی خواهم آورد.

در رگ ها، نور خواهم ریخت.

و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب!

سیب آوردم، سیب سرخ خورشید.

خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد

زن زیبای جذامی را، گوشواری دیگر خواهم بخشید.

کور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ!


دوره گردی خواهم شد، کوچه ها را خواهم گشت،

جار خواهم زد: ای شبنم، شبنم،‌شبنم 

رهگذاری خواهد گفت: راستی را، شب تاریکی است،

کهکشانی خواهم دادش.


روی پل دخترکی بی پاست، دب اکبر را بر گردن او خواهم آویخت.

هر چه دشنام، از لب ها خواهم برچید.

هر چه دیوار، از جا خواهم برکند.

رهزنان را خواهم گفت: کاروانی آمد بارش لبخند!


ابر را، پاره خواهم کرد.

من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید، دل ها را با عشق ،

سایه را با آب، شاخه ها را با باد.

و بهم خواهم پیوست، خواب کودک را با زمزمه زنجره ها

بادبادک ها، به هوا خواهم برد.

گلدان ها، آب خواهم داد


خواهم آمد ، پیش اسبان، گاوان، علف سبز نوازش خواهم ریخت

مادیانی تشنه.. سطل شبنم را خواهم آورد .

خواهم آمد سر هر دیواری، میخکی خواهم کاشت.

پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند

هر کلاغی را، کاجی خواهم داد.

مار را خواهم گفت: چه شکوهی دارد غوک!


آشتی خواهم داد

آشنا خواهم کرد.

راه خواهم رفت

نور خواهم خورد.

دوست خواهم داشت...


{ سهراب سپهری }



http://s6.picofile.com/file/8257408850/a906f7b069da13782f47afd865feb546.jpg


ارزشش را نداشت  این دنیا
همه چیز بیهوده بود
زودگذر ، پوچ و بی سرانجام ...!


دوست داشتنت اما
حسابش همیشه جداست ...


{ حمید جدیدی }


http://bayanbox.ir/view/5188694415049199672/1b64d6ad7e6d839de025411ac5784536.jpg


+غم عالم فراوان است و من یک غنچه دل دارم

چه سان در شیشه ساعت کنم ریگ بیابان را؟

(صائب تبریزی )



اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد

مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم...


{ سعدی }



تطاولی که تو کردی به دوستی با من

من آن به دشمن خونخوار خویش نپسندم...


{ سعدی }


http://s6.picofile.com/file/8256015476/9ksPcir72W.png


در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت ؟

حسن  ِ تو ز تحسین تو بستست زبان را !


{ سعدی }


http://s7.picofile.com/file/8255809050/1442494538742.jpg


زین دست که دیدار تو دل می‌برد از دست

ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را !


++  { Indila - Love Story  }