دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

‌‌

"وقتی من فرزند یا همسر خود را از دست می‌دهم، رنج من به خاطر این نیست که او رفته، بلکه به خاطر این است که من تنها مانده‌ام، همیشه من مهمم، نه او..."

 

این یک واقعیت مهم و غیرقابل انکار است. نیازی هم به تغییر آن نیست و فقط باید آن را درک کرد و پذیرفت. چیزی که ما را سرگردان می‌کند تعریف ماورائی و غیرقابل اجرای گذشتگان از عشق است. "همه چیز برای دیگری. از خود گذشتن برای دیگری." و عده‌ای پس از محقق نشدن این رویای قدیمی از اساس تحقق ناپذیر، دست به انکار عشق می‌زنند. آن را تحقیر می‌کنند یا دروغین می‌نامند.

 درحالیکه فراتر رفتن از خود و‌خواسته‌های خود از اساس غیرممکن است. اگر هم کسی در ظاهر آن را انجام داده است تنها در حال ارضای خواسته‌های درونی (و احتمالا تحمیل شده) خود بوده است، و نه سعادت دیگری. فراتر رفتن از خود و‌ خواسته‌های خود غیرممکن است. خواه‌ناخواه همیشه "من" مهم‌ترم.

 

 

 

آیا پیری، بسیار هراس‌انگیز نیست؟ و اگر باشد (که هست) چرا این اندازه کم از آن صحبت می‌شود؟

پیری برای من شبیه این است که انگار دیگر فرصتی نداری. فرصتی نداری برای بدست آوردن، برای کسی بودن یا شدن، برای زیر نورافکن قرار گرفتن، و برای چشم‌انداز و آینده‌ای داشتن.

پیری پر است از بیماری‌ها و محدودیت‌های مختلف ناشی از آن. پر است از ناتوانی و نتوانستن و تحلیل رفتن عضلات و روز به روز وابسته‌تر شدن به ترحم دیگران. پیری می‌تواند فاصله گرفتن از تکنولوژی‌های روز و بسیاری از خدمات جدید به خاطر ناتوانی در به روز شدن باشد. فاصله گرفتن از جامعه و آدم‌ها. احساس غیرقابل تحمل بودن. و روز به روز منزوی‌تر شدن.

آدم در جوانی، هنوز فکر می‌کند روزهای بهتری در راه هستند. هنوز فکر می‌کند رویاها محقق می‌شوند و چیزهای جذاب‌تری در آینده انتظارش را می‌کشند. فکر می‌کند کار متفاوتی می‌کند و تفاوتی را رقم می‌زند و بیشتر و بیشتر دوست داشته خواهد شد (هر کاری که ما در زندگی انجام می‌دهیم برای همین نیست؟ که کمی بیشتر دوست داشته شویم؟) فکر می‌کند هنوز امید و آینده‌ای هست. اما در پیری دیگر از این خبرها نیست. آنجا، دیگر با آن واقعیت تلخ مواجه خواهی شد که آینده و بیشتر و بیشتر بدست آوردن تنها یک سراب و توهم بوده است. آنجا دروغ آینده دیگر چاره‌ساز و مرهم نخواهد بود. و می‌فهمی هرچه بوده، همین بوده و بس.

در پیری، دیگر فردایی در کار نیست.