دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۵۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است


مرنجان دلم را ، که این مرغ  ِ وحشی

ز بامی که برخاست، مشکل نشیند..



{ طبیب اصفهانی }



http://s7.picofile.com/file/8247910950/107382800_d2TC9Kp8cDw.jpg


+ { ِDarya Dadvar - Navaei }

+خلد گر به پا خاری، آسان برآرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند؟



- این سیگارها مال توئه؟
- نه. نه، من اومدم همین جا بود. تو که سیگار نمی کشی؟ میکشی؟
- نه بابا ترک کردم.
- منم همینطور
- دیگه بسه.
- آره..
- بس بود دیگه 25 سال کشیدیم دیگه.
- تموم شد دیگه.
- الان دیگه انرژی دارم
- اوه..من که خیلی حالم خوبه
- اوه پسر از وقتی که ترک کردم..همه چیز..چطوری بگم؟..
- تمرکز داری..
- هدف تو چنگته، متوجهی ؟
- آره منم همین احساسو دارم .
- متاسفم واسه بدبختایی که هنوز کام میگیرن. متوجهی؟ اراده ندارن..
- اراده ندارن..مثل پستونک..
- میدونی قشنگی ترک کردن اینه که الان که ترک کردم..میتونم یکی بکشم..چون ترک کردم. میدونی مثل طلا و جواهر میمونه..دکوری..اصلا دودو تو نمیدم زیاد..می خوای تو هم باهام بکشی؟
- خب..آره ترک کردم دیگه..یعنی...
- آره، آره..حالا که ترک کردی میتونی یکی بکشی.
- آره..آره... حالا که ترک کردم. میتونم بکشم..

Coffee and Cigarettes - 2003


http://s7.picofile.com/file/8247907818/Coffee_and_Cigarettes_2003_720p_MovieFarsi_025256_2016_04_19_20_24_54_.JPG




مهمترین مانع تجربه ی عاشقانه این است که خود را لایق عشق ندانیم..


+ناتانیل براندن - روان درمانگر و نویسنده ی مشهور آمریکایی



عشق ورزیدن خردمندانه، و تنفر ورزیدن ابلهانه است . در این دنیای که در آن ما هر روز بیشتر به یکدیگر نزدیک میشویم، باید بیاموزیم که یکدیگر را تحمل کنیم ، بیاموزیم تا با این واقعیت که دیگران ممکن است حرفهایی بزنند که به مزاج ما خوش نیاید، کنار بیاییم . ما تنها میتوانیم در این صورت با هم زندگی کنیم. اگر قرار باشد با یکدیگر زندگی کنیم، نه اینکه با یکدیگر بمیریم !

آموختن این نوع بزرگ منشی، و تحمل یکدیگر، برای تداوم حیات بشر روی این کره، مطلقاً ضروری است..


+برتراند راسل



- میدانی چرا اغلب مردم در اطراف و اکناف جهان پرسه می زنند، بدون آنکه از بابت چیزهایی که می بینند شگفت زده شوند؟  چون جهان به یک عادت تبدیل شده است. هیچ کس جهان را باور نمیکرد، اگر سال ها به آن عادت نکرده بود. این را می توان در کودکان دید. آنها چنان تحت تاثیر همه ی چیزهایی که در اطراف خود می بینند قرار می گیرند که نمی توانند چشمان خود را باور کنند.

به این دلیل که به اینجا و آنجا اشاره می کنند، و درباره ی هرچیزی که می بینند سوال می کنند.


+راز فال ورق | یوستین گوردر | عباس مخبر



http://s6.picofile.com/file/8247627484/12826025_1124190310965793_1344915530_n.jpg


کسی که متوجه شود چیزی را نمی فهمد ، روی هم رفته در مسیر درست فهمیدن همه چیزها قرار گرفته است..


+راز فال ورق | یوستین گوردر | عباس مخبر




به آب و رنگ و خال و خط

چه حاجت روی زیبا را... ؟


{ حافظ }



http://s7.picofile.com/file/8247480426/1448151270725.jpg



شما اینطوری هستید که " مسافر کناریتون پیاده شه پنجره ای گیر بیاورید و  باقی مسیر را بگریید ؟ "

من در به در دنبال تکیه گاهم بخوابم =))



به تو توصیه می کنم جغرافیایی را بخواه و آرزو کن که در آن، بی هیچ سعی و قصد قبلی، با کلمات شسته و تیز ، بتوانی راضی بودن و راضی نبودن را بگویی و بنویسی…!

+بهمن فرسی
++هرچند بعضی ها هم معتقدند ادبیات در دوران خفقان رشد میکند. جایی که مستقیم و صریح حرف زدن از آنچه در ذهنت میگذرد، میتواند جُرم تلقی شود.



Where there is a will

there is a way..



http://www.tarafdari.com/sites/default/files/contents/user8830/content-image/01536.jpg


شاید اگه هرکدوم از ما از 3-1 از زندگی ( تیم قبلیمون ) عقب باشیم و برای برنده شدن مجبور باشیم چهار گل بزنیم ، شکستو بپذیریم و  بی خیال نیمه ی دوم بشیم

اما اون ، وقتی نیمه ی اول تموم شد ، دوید سمت رختکن



حتی اگه سی سالت هم بشه، باز شنیدن دعوای پدر و مادر اعصاب خردکن ترین اتفاق دنیاست.

+اگه روزی پدر بشم و بخوام با همسرم جروبحث کنم ، قطعا اول چک میکنم ببینم هندرفری بچه هام سالمه یا نه :)



دیگری نیست که مهر  ِ تو در او شاید بست

چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی..


{ سعدی }



http://s7.picofile.com/file/8247079234/downloadq18.jpg


+{ Taher Ghoreyshi - Mahboube Ziba }



+یه چیزی بگو ترسم بریزه..
-میمیرم برات..

[ بغض - رضا درمیشیان ]


http://s6.picofile.com/file/8246929492/115352_120.jpg


گاهی تو دانشگاه اونقدر سطح انرژیم پایین میاد که دوست دارم همونجا خاموش شم و از کار بیفتم و اگه دنیا هم همونجا تموم بشه جدا اهمیتی بهش نمیدم ، حتی شاید با یک لبخند رضایت بخش با چشمهایی که به زحمت باز میشه تماشاش..هاااااا..


http://s7.picofile.com/file/8246928100/12534381_1066901096701423_1244312295_n.jpg



به عنوان یک آدم درون گرا ، سال هاست که به من گفته میشود "باید" رفتارهای اجتماعی بیشتری از خود نشان دهم و بیشتر شبیه برون گراها باشم . اما همیشه چیزی در وجود من با این پیشنهاد مخالفت کرده است و اتفاقا من فکر میکنم انسان های درون گرا ، دقیقا همانطور که هستند خیلی عالی به نظر می آیند

اما درونگرایی چیست ؟ باید بدانیم که این با خجالتی بودن بسیار متفاوت است ، خجالتی بودن درباره ترس از قضاوت جامعه است. اما درون گرا یا برون گرا بودن درست مانند راست یا چپ دست بودن انسان هاست ، آیا میتوانیم کسی را به خاطر چپ دست بودن سرزنش کنیم و از او بخواهیم به جای دست چپ که با آن احساس راحتی بیشتر میکند با دست راست بنویسد ، آن هم تنها به این خاطر که متفاوت از دیگران رفتار نکند ؟

اما ما با فشارهای اجتماعی آدم های درونگرا را مجبور به خجالت کشیدن از احساسات و رفتارهایشان میکنیم . باعث میشویم تصور کنند دچار نوعی تفاوت منفی با دیگران هستند و این نیاز به درمان دارد . شاید برای همین است که بیشتر انسان های درونگرا ، احساس خجالتی بودن میکنند .

درونگرایی بیشتر درباره این است که شما چطور  به  محرک‌ها پاسخ می‌دهید . برونگراها  به دنبال مقدار زیادی از محرک‌ها هستند ، در حالی که درونگراها وقتی بیشترین احساس زندگی و آماده‌ترین حالت و بیشترین قابلیت را دارند که در جایی آرام‌تر و محیط کم سر و صداتری هستند. نه همیشه ( هیچ چیز مطلق نیست ) ولی بیشتر اوقات..

اما تبعیض و مشکلات از جایی آغاز میشود ، که مهم‌ترین موسسات ، مدارس و محل‌های کار ما،  برای برونگراها طراحی شده‌اند و این باعث میشود که آن ها  به این طریق بتوانند بسیار آسان تر موفقیت های کاری و مالی کسب کنند و این یعنی نادیده گرفتن درون گراها و قدرت درون گرایی..

البته هیچ کدام از این ها در مورد این نیست که بگوییم که مهارت‌های اجتماعی مهم نیستند، و من هم اصلا شما را به نابودی کار تیمی دعوت نمی‌کنم . مشکلاتی که ما امروزه با آن مواجهیم در زمینه‌هایی مانند علم و اقتصاد آنقدر وسیع و پیچیده‌اند که  به یک ارتش از آدم‌ها نیاز داریم که دور هم جمع شوند و با همکاری هم آنها را حل کنند. اما من می‌گویم اگر آزادی بیشتری به درونگراها بدهیم تا خودشان باشند، احتمال بیشتری دارد که آنها راه‌حل منحصر به فردشان را برای این مشکلات پیدا کنند.

زمانی هم که صحبت از مدیریت و رهبری میشود به نظر میرسد که افراد برونگرا برای این قبیل کارها مناسب تر هستند درحالیکه تحقیقی جالب توسط آدام گِرانت در مدرسه وارتن نشان داد که رهبران درونگرا اغلب خروجی بهتری از برونگراها دارند، زیرا وقتی که آنها کارکنان بیش‌فعال را رهبری می‌کنند، بسیار بیشتر امکانش هست که اجازه دهند آن کارمند با ایده‌اش جلو برود و به نتیجه برسد . از طرفی درونگراها بیشتر مراقب هستند، و خیلی کمتر احتمال دارد که ریسک‌های بزرگ و خطرناک انجام دهند .

مسلما همه ی  ما در یک جایی از طیف درونگرا/برونگرا قرار می‌گیریم . ایوِن کارل یونگ، روانشناسی که اولین بار این اصطلاح را ترویج کرد،‌ گفت که چیزی مثل یک درونگرای کامل یا یک برونگرای کامل وجود ندارد و اگر هم چنین کسی وجود داشته باشد در دیوانه خانه خواهد بود..

...

تنهایی اغلب جزء خیلی مهمی از خلاقیت است  اما این به آن معنا نیست که همه ما باید همکاری‌ها را متوقف کنیم بلکه معنیش این است که تنهایی مهم است و برای بعضی از مردم هوایی است که آنها نفس می‌کشند..پس ما باید قدرت بالای تنهایی را بشناسیم و به آن احترام بگذاریم

(خوب است که بدانیم ما نمی‌توانیم بین گروهی از آدم‌ها باشیم بدون اینکه بطور غریزی نظرات آنها را تکرار و تقلید کنیم. حتی در مورد چیزهای جزئی و شخصی مثل اینکه شما به چه کسی تمایل دارید، شما شروع به تقلید از عقاید آدم‌های اطراف خودتان می‌کنید بدون اینکه حتی بفهمید که دارید این کار را می‌کنید. و این میتواند مانعی در برابر افکار آزاد و خلاقیت باشد)

حالا اگر همه این درست است، چرا ما اینقدر اشتباه می‌کنیم؟ چرا ما مدرسه‌ها و محیط‌های کاریمان را اینطور می‌چینیم؟ و چرا ما به درونگراها به خاطر اینکه می‌خواهند که برای مدتی در خلوت خودشان باشند اینقدر احساس گناه تلقین می‌کنیم؟


+سخنرانی کامل سوزان کین در مورد قدرت درون گراها..


+نگاه دقیقی بندازید که توی ساکتون چی دارید و چرا آن رو اونجا گذاشتید. خُب برونگراها ! ممکنه که ساک شما هم پر از کتاب باشه. یا شاید آنها پر از لیوان‌های شامپاین یا وسایل پرش آزاد باشد هر چی که هست، امیدوارم که هر وقت فرصت داشتید این چیزها را بیرون بیاورید و ما را با انرژی و خوشی خودتان ببخشید !

ولی درونگراها،شما احتمالا این احساس را دارید که باید از هر چیزی که درون ساکتان دارید کاملا محافظت کنید و این خوبه. ولی بعضی وقت‌ها، فقط بعضی وقت‌ها امیدوارم که شما ساکتان را برای بقیه آدم‌ها باز کنید تا درون آن را ببینند، چون جهان به شما و به چیزهایی که شما همراه دارید نیاز دارد.(آدمهای درونگرا معمولا  کیفی پر از کتاب دارند ، حتی در مسافرت ها )


هرکسی را دوست داری زودتـــر گــــــم می کنی 

هرچه مــهـرت بیشتر ، نـامــهربانـــی بــیـشـتـر...

 

{ آرش واقع طلب }

 

 

http://s4.picofile.com/file/8182385084/Big_Hero_6_2014_2D_BR_Rip_720p_www_minitoons_ir_23_39_47_.JPG


http://s6.picofile.com/file/8182385542/c48cd57d52e640fc7e2c7849077ae5a9.jpg


خنک آن قمار بازی ، که بباخت هرچه بودش ، بنماند هیچش الا ، هوس قمار دیگر..(مولانا )


نمیدونم شاید قضاوتم اشتباه باشه ، اما انگار خاصیت قماره که ، بیشتر قماربازها اون قدر به بردن ادامه میدن تا (همه چیزی که بردند یکجا ) ببازند .

از طرفی حتی اگر پول هنگفتی هم به چنگ بیارند ، اونقدر غیرعاقلانه و با عیاشی خرجش میکنند تا به شرایط پیش از بردن برگردند ( خاصیت پول بادآورده برای کسی که زحمت نکشیده )

داستایفسکی «قمارباز» در شرایطی نوشت که به دلیل فقری که در  اون روزها ( به دلیل اعتیاد به قمار ! و بدهی های ناشی از انتشارات و مرگ برادرش) گرفتارش بود، پیشاپیش قراردادی با یکی از دلالان حوزه نشر بسته بود و اگر در زمانی مقرر داستانی را تحویل ناشر نمی داد، حق نشر تمام آثارش به ناشر تعلق می گرفت..

به همین دلیل و به خاطر نبودن زمان کافی برای نوشتن و بازخوانی فکر میکنم این اثر ، کیفیت پایین تری نسبت به جنایت و مکافات و برادران کارامازوف داره .

اصلا احساسات و رفتارهای شخصیت های داستان برام قابل درک و تحلیل نبود ، انگار یکباره در میان یک داستان و یک زندگی آشفته قرار بگیری و سردر نیاری که اون جا چه خبره..حتی در پایان داستان هم ابهامات زیادی نهفته ست که به نظرم به دلیل بازنویسی نشدن مناسب اثر باشه و نویسنده نتونسته به جنبه های مختلف زندگی تمام افراد داستان بپردازه.. اولین کتاب داستایوسکی بود که اونقدرها  از خوندنش لذت نبردم ...


http://s6.picofile.com/file/8246680342/12556120_1062259683836000_1417389401_n.jpg


"در قمارباز راوی عقایدی هم درباره روس ها و آلمانی ها و فرانسوی ها و انگلیسی ها ابراز می دارد. به طور کلی روس ها را آدم هایی اهل خطر و بی پروا از آینده و بی حساب و کتاب می داند. آنها را موجوداتی عاطل و باطل می داند که حتی اگر قمار می کنند در اندیشه جمع آوری پول و پله نیستند. قمار می کنند تا تفریح کنند. و چند صباحی را خوش باشند. در مقابل آلمانی جماعت را موجودی سرمایه دار و پول پرست می داند که همه زندگی اش را به خواندن کتاب های تعلیماتی می گذراند و فرانسوی جماعت را آدم حقه بازی می داند که ظاهر آراسته یی دارد و مخصوصاً دختران ساده روسی را شیفته خود می کند. در نهایت راوی می ماند و بطالتی بی انتها و وعده هایی برای کار کردن به خود و باز بیهوده و هوس قماری دیگر " (شاپور بهیان)


"... آلمانی ها نسل اندر نسل به سرمایه خدمت می کنند و به شرافتمندی می افزایند تا پس از شش نسل کسی چون " آرون دو روچیلد " یا "هوپه وسی " از بین شان سردرآورد. من کار کردن برای سرمایه را تحمل نمی کنم. مایل نیستم که فقط برای خدمت به سرمایه زنده باشم ... "


+قمار باز | داستایوسکی | جلال آل احمد



راستی هم، انسان دوست دارد که بهترین دوستان خودش را در مقابل خود، خوار ببیند .


+قمار باز | داستایوسکی | جلال آل احمد