میــان ِ عاشق ــُ معشــوق هیچ حائل نیســت
به جز مراســم عقد ـُ عروســی ــُ غیــره !
{ لاادری }

- ۰ نظر
- ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۸:۴۴
میــان ِ عاشق ــُ معشــوق هیچ حائل نیســت
به جز مراســم عقد ـُ عروســی ــُ غیــره !
{ لاادری }

(تیرین به جان اسنو ..)
بذار یه نصیحتی بهت بکنم حرومزاده.
هیچوقت چیزی رو که هستی فراموش نکن، چون
بقیه دنیا فراموش نمیکنن.
اون رو مثل یه زره تنت کن، اونوقت دیگه
وسیلهای برای آزارت نمیشه..
+پیتر دینکلیج ( تیرین لنیستر) - Game of Thrones

+چه توانایی بالاتر از خلق شخصیت های واقعی.. آدم های خاکستری..این که یک شخصیتو با تمام ویژگی های بدش بتونی دوست داشته باشی..این سریال از این حیث کم نظیره..
عشق اول می کند دیوانه ات
تا ز ما و من کند بیگانه ات
چون کنی در پیچ و تاب عشق سیر
از وجودت دور سازد یاد غیر
عشق چون در سینه ات ماوی کند
عقل را سر گشته و رسوا کند
می شوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود
زنده دلها می شوند از عشق مست
مرده دل کی عشق را آرد به دست
عشق را با نیستی سودا بود
تا تو هستی عشق کی پیدا بود
{ مولانا }

تــو عـروس ِ کــسـی اگــر بشوی ، نگــذارم که دست روی دست ..
من محمدعلی شاه قاجارم ، مجلست را به توپ خواهم بست!
{مریم کوچکی}

می توانستم فراموشت کنم اما نشد !
زندگی یعنی همین ؛ جبری، به نام اختیار...
{ پوریا شیرانی }

مــرا
بپـیچ
در
حـریـر ِ بوسه ات..
{ فروغ فرخزاد }

پسرم توی حیاط
از درخت انار بالا و پایین می رود
دخترم موهای بورش را بافته و برادرش را تشویق میکند ،
برای چیدن سرخ ترین شان...
تو ، اما
از پشت پنجره
چه غمگین و سرد..به نقطه ای دور خیره شده ای..
شعر گاهی
شبیه واقعیت هاست
برای خانواده ای که نداشته ای
و همسری زیبا که هیچگاه از آن تو نبوده است..
دفترم را ورق میزنم
باید از تنهایی نوشت
از نداشتن ها
ولی صدای خنده ی بچه های آن سمت این دیوار کاغذی..
بی اختیار بر میگردم
{ بچه ها آهسته تر ،مواظب دست و پاهایتان باشید وقت بازی }
پدر است دیگر
تاب نمی آورد دلش..
و زنی که در هیچ یک از سطر هایش پیدا نیست..
دوباره ورق میزنم
باید از تنهایی نوشت
از نداشتن ها
از خنده های پسری روی درخت
و دختری که فکر میکنی
هنوز مال توست..
{ حمید جدیدی }

دلخوش به خنده های ِ من خیره سر نباش
دیوانه ها به لطف خدا غالبا خوش اند!
{ حسین زحمت کش }

نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو
از جنگ میترسانیم گر جنگ شد گو جنگ شو...
مـاییــم مست ایــزدی زان بــادههــای سرمـدی
تو عاقلی و فاضلی دربند نام و ننـگ شو ..
{ مولانا }

+{تریوله - ای دل همینجا لنگ شو}
آغوش ، یعنی آنقَدَرها مرد هستی، که..
بر گردنت زنجیر بغضــش را، بیآویزد
{ مریم عظیمی }
