بیرون از روابط انسانیام
دلم میخواهد حرف بزنم یا بنویسم، اما تا شروع میکنم حوصله خودش را خیزکشان و شیرجهزنان از طبقهی پنجمام به بیرون پرت میکند. مشکل از کجاست؟ شرایط زندگیام؟ تصورم از خودم؟ تکراری دانستن محتوا یا شیوا ندانستن نثر نوشتهها و راحت نبودنم با کلمات؟ هرچه که هست صدها پیشنویس روی دستم گذاشته، تشکیل شده تنها از یک یا چند کلمه که فقط برای خودم دارای معنی هستند. نیاز به ارتباط برقرار کردن دارم اما ارتباط را اتلافگر بزرگ زمان میبینم. روز به روز به تعداد تناقضها افزوده و از تعداد جوابهای قطعی کاسته میشود. شبیه همیشه، بیرون از روابط انسانیام.
- يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۹ ب.ظ
تنهایی خوب و بعد از مدتی از خیلی از حس ها که شاید فکر کنیم منفیه دورمون میکنه. یادمه تو یه قسمت از سیت کام himym لیلی و مارشال از دوستانشون دورتر شدن و خواستن فقط در مورد مسعله هایی باهاشون حرف بزنن که اهمیتشون از 8 بالاتر باشه!!!
توی دور شدن از همه، خیلی طعم ها رو از دست میدیم. من هنوز نوشته تنهایی درخشان رو نخوندم ولی حس می کنم هر چقدر هم دوستان گزینش شده خوب در کنارمون داشته باشیم اگر هیچ از دست دادن و بی اعتمادی رو حس نکنیم، تنهایی درخشان رو چیزی جز رویداد روتینگ زندگی نمیبینیم..