دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

یک شروع تازه ی بی اهمیت

جمعه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۱۸ ب.ظ

 

تقریبا 6 سال گذشت از روزی که وبلاگ‌نویسی رو شروع کردم. مدت کوتاهی در پرشین‌بلاگ، دو سال در بلاگفا و چهارسال در بیان.

 

در این مدت هیچ‌وقت وبلاگم رو حذف نکردم. هیچ‌وقت پستی رو جز به دلیل کیفیت پایینی که داشت (و من بعدها متوجهش شدم) پاک نکردم یا تغییر ندادم.

[به جز در اوایل ظهور :)) ] همیشه سعی کردم برای چشم‌ها و گوش‌ها و ذهن‌هایی که گاهی به این مکان سرک می‌کشند ارزش قائل باشم، حرف بیهوده‌ای نزنم و محتوای ضعیف و غیرماندگاری رو منتشر نکنم.

 

اما مدت‌هاست فکر می‌کنم یکی از ضعف‌های بزرگ "دچآر باید بود" آشفتگی و مشخص نبودن ژانره. احتمالا وقتی وارد اینجا می‌شید، نمی‌دونید قراره با چی مواجه بشید. ملغمه‌ای از ادبیات و فلسفه و روانشناسی و سینما و...مخلوطی از نوشته‌های خودم و دیگران. هرکدوم از این‌ها می‌تونه یک ضعف مهم تلقی بشه (و خواهد شد. هرچند من هم همیشه دلایل خودم رو داشتم.)

 

از نگاه من، برای جستجوی جواب، تو باید به شکل گریزناپذیری به تمامی حوزه‌ها بپردازی. اگر فرض کنیم پاسخی وجود داره، به نظر من اون جواب در مرکز یک دایره قرار گرفته. دایره‌ای که محیطش با علم، فلسفه، عرفان، تاریخ، ادبیات، هنر و... پوشیده شده. شاید هیجان‌انگیزترین کار پیوند بین تمامی این‌ها باشه. قطری که از یک طرف محیط به مرکز کشیده می‌شه و به سمت دیگه ادامه پیدا می‌کنه...کاری که من در تمام این سال‌ها انجامش دادم (البته نه به شکل ایده‌آل و حتی خوب) و احتمالا در تمامی سال‌های پیش‌ رو، با کیفیت بهتری ادامه‌ش خواهم داد.

 

در مورد دلیل بازنشر حرف‌های دیگران هم،‌ به جای اینکه خودم بنویسم، پیش از این صحبت کردم. خلاصه‌اش اینکه، همه‌چیز پیش از این گفته شده و فقط کافیه بگردی تا تمام افکار (به خیال خودت تازه‌ای رو که در سر داری) در نوشته‌های دیگران پیدا کنی. اگر پیدا نمی‌کنی، دلیل ساده‌ای داره. اینکه به اندازه کافی نگشته‌ای و نخوانده‌ای!

بقیه اش بازی با کلماته و میل بی‌پایان انسان به ابراز وجود و بیان خود. (چه کار عبثی)

 

جمع بندی تمامی این حرف های پراکنده و بی‌اهمیت قراره به این نقطه برسه که تغییر روندی در اینجا رخ داده و ادامه خواهد داشت. بعد از خوندن این نوشته از رولف دوبلی جرقه ای در ذهنم زده شد برای اعمال تغییراتی در شکل کتابخوانیم. فکر می‌کنم از این به بعد "دچآر باید بود" قسمتی از این پروژه دگرگونی باشه.

تکه‌های خوب کتاب‌ها، صحبت راجع به نویسنده‌ها و مجموعه آثارشون، نقد و بررسی کتاب‌ها و البته بازنشر شعرهای محبوبم، محتواهایی خواهند بود که در اینجا باهاشون مواجه خواهید شد. "حرف‌های دیگران" و نوشته‌‌های خودم هم در جهتی مرتبط با موضوعات کتاب‌ها خواهند بود.

 

اما در مورد بخش فیلم‌ها و سریال‌ها (و تمامی چیزهایی که به اون‌ ها مربوط هستند.) خیلی دوست دارم یک وبسایت یا وبلاگ سینمایی مستقل داشته باشم. ایده‌ها و محتوای خوبی هم در اختیار دارم. اما فعلا امکان اجرایی کردنشون برای خودم وجود نداره. نیاز به همکاری دارم که بار فنی و اجرایی این مسئله رو از دوشم برداره. امیدوارم یک روز اتفاق بیفته.

 

در مورد میل (بی‌پایان انسان‌ها و من) به ابراز وجود و بیان خود هم. فکر می‌کنم در آینده‌ای نزدیک یا دور وبلاگ دیگه‌ای خواهم داشت که فقط شامل نوشته های شخصی باشه. هنوز در مورد فضا و اینکه با اسم خودم بنویسم یا نه تصمیم نگرفتم. تفاوت واضح اینجاست که شما مثلا اگه در بلاگ‌اسپات و با اسم مستعار بنویسید آزادی زیادی خواهید داشت و خودسانسور اجتماعی یا سیاسی یا خطری درباره مسدود شدن تهدیدتون نمی‌کنه. اما از طرفی اسم واقعی به وبلاگ و نوشته‌های تو هویت می‌ده و امکان تاثیرگذاری و روابط واقعی رو میسر می‌کنه.

اما در هر صورت دوست ندارم با پیش فرض‌ها و ذهنیت‌های فعلی خونده بشم و آدرسش رو به کسی نخواهم داد. یک شروع تازه ی بی‌اهمیت.

 

  • موافقین ۱۳ مخالفین ۰
  • جمعه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۱۸ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۸)

  • اینجانب هشتگ
  • سلام.

    فکر میکنم این احساس کمی و کاستی های وبلاگ و نوشته ها رو هممون با خودمون به دوش میکشیم و نمیدونم چقدر منطقی هست و چقدر منصفانه! تا به الان نتونستم مرزی بین منطقی بودن یا منصفانه بودن به خوبی پیدا کنم ولی احساس میکنم وبلاگ دچار باید بود، وبلاگ هشتگ اینجانب و .. از نقطه شروع دیگه فقط متعلق به نویسنده و فکر سازنده وبلاگ نیست. خیلی وقت ها بوده که دوست داشتم یک پست با تیتر "وبلاگ مزخرف من" منتشر کنم و با کلمات به نقد کم و کاستی هایم در عملکرد وبلاگ بپردازم اما همیشه احساس کردم شاید در همون لحظه با کلماتم فقط در حال کشتن احساس یک آدم که شاید خواننده نوشته های وبلاگم باشد، باشم. البته شاید احساس مخاطب یک حس غیرمنطقی باشد اما همونطور که گفتم هنوز نتونستم بین منطق و انصاف مرزی رو مشخص کنم حداقل در این زمینه چون از استفاده یک نسخه برای تمام مرض ها تا به الان متنفر بوده ام.

     

    در مورد نظر دادن نسبت به تمامی موضوعات و نوشته ها فکر نمیکنم آن قدر ها هم نخود هر آش شدن بوده باشه! به نظر اینجانب شاید تنها از روی حس ارزشی که نسبت به نویسنده داریم مینویسیم اما درسته و شاید باید گاهی احترام را با سکوت نگه داشت.

     

    در مورد تکراری بودن حرف ها و اینکه قبلا شاید به شیوه دیگه ای نوشته شده اند هم حداقل من دوست دارم خوب ببینم و خوب بشنوم و خوب بخوانم و در عین حال خوب بنویسم. بر خلاف دیدگاهی که نسبت به پشت پرده و احساسات پشت کلمات دارین که مورد احترام هم هست اما حداقل من فکر میکنم که هر احساس هر چقدر هم مشابه اما پر از نفس های متفاوت در زندگی های متفاوت هست

    میشه نوشته های خودتو هم اینجا بذاری؟ دقیقا به صورت همین پراکنده و بهم ریخته. دلم نمیخواد اینجا تموم بشه، البته گفتی نمیشه ولی گفتی شاید بلاگ جدید واسه نوشته های خودت زدی.

     

    همین پراکندگی و شبیه وبلاگای دیگه نبودن اینجارو 'دچار باید بود' کرده 

    من فکر نمی کنم روایت گری بی ارزش باشه. انسان می بینه و می خونه و تجربه می کنه و چی مهم تر از اینکه بتونه روایتش کنه؟‌

    اتفاقا، اون چیزی که ابراز وجوده، اینه که ما برای یک مخاطب بنویسیم! برای چشم ها و گوش هایی که می خونن نوشتن، اونقدر اصیل نیست که توی یه اتاق دربسته و تنها، برای خودت نوشتن..چشم ها و گوش ها تعیین می کنن که چی بنویسیم و چی نه.

    من همیشه برام سوال بودن آدمایی که فکر می کنن باید به بقیه چیز یاد بدن! چرا؟ چرا باید یه نفر بیاد وبلاگ من و شمارو بخونه که یاد بگیره؟‌ مگه من و شما چه چیز ویژه ای برای عرضه به بشریت داریم؟ 

    .

    من بخشهایی ازین وبلاگ رو دوست داشته ام که شما بهش می گید ابراز وجود و بیان خود. بقیه غیر اصیل و محتوای عمومی و روزنامه ای هستن. .. هر چیزی که نویسنده، خود واقعیش رو توش متبلور می کنه، برای من پنجره ایه به فهم یک انسان دیگه. 

    پاسخ:
    خب حرف من اینه که ابراز وجود ذاتا ارزشمند نیست...بلکه در شرایط خاصی می‌تونه ارزشمند و موجه باشه...

    و اینطور نیست که بگم روایت‌گری لزوما بی ارزشه...ولی عموما غیرلازمه...


    نظر شما محترمه...اما در نگاه من هر انسان یک رسانه ست...چه به صورت مستقیم از دیگران نقل قول کنه و چه به شکل پنهان بازتاب دیگران باشه...احتمال خلق ناچیزه...

    اما منظورتون از فهم یک انسان رو متوجه می‌شم...بخشی از فرِآیند درک جهانه و می‌تونه خیلی مهم، کاربردی و یا حتی فقط به شکل یک سرگرم، جالب باشه. 

    پشت واژه های «دچار باید بود» یک عصیان و سرکشی پنهانی وجود داره که گاهی صدای فریادشون به گوش میرسه، کافیه فقط با دقت به صدای واژه ها گوش داد. اینجا رو همیشه میخونم و پیش خودم میگم چقدر جای بلاگر هایی مثل تو خالیه یا بهتره بگم چقدر بلاگرهایی مثل تو کم هستن تو این فضا..

    سالها پیش و به وقت نوجوانی با وبلاگ آشنا شدم، ولی هیچ وقت اونی نشدم که میخواستم، و در مسیر پخته شدن و بلوغ دچار خود سانسوری میشدم‌ بیان جای خوبیه برای نوشتن، و نویسنده های خوبی هم اینجا مینویسن، اما نمیشه همه حرف ها رو گفت، جدای از خود بیان محیط تو رو به سمت خود سانسوری پیش میبره! شاید کوچ کنم از این دیار، شاید هم حرف های مگو جای دیگری منتشر بشن، نمی دانم!

    پاسخ:
    درست میگی...با اینکه نمیدونم منظور دقیق تو از محیط بیان چیه اما من هم چه عموم اعضا و محیط کلی و چه مدیریت بیان رو "ارزشی" می‌دونم و برای همین به نظرم مکان مناسبی برای خیلی از نظرات و نوشته ها نیست....
    به هرحال خوشحال میشم اگه تو فضای جدیدی هم خواستی بنویسی دنبالت کنم...

    و خیلی ممنون از توصیف و لطفی که به من داشتی :)

    نوشتن تسکین میده. خوندن هم تا حدودی. غالب کسانی که تو اینچنین فضایی مینویسن، یه روز با همین سوال روبرو میشن که قراره هدفمند و بخش بندی شده بنویسن یا نه.

    به نظرم همین که مانیفستی حضور داشته باشه یه گوشه سایت و یه علامت کنار هر متن یا تیتر (که هدف یا دسته مطلب رو تشریح کنه) کافیه.

     

    خلاصه که شخصا لذت میبرم از خوندن نوشته های شما.

    پاسخ:
    درست می‌گی...چیزی که مهمه طبقه‌بندی کردن مناسبه...و این که مطالب تناقض آمیز و ناسازگار نباشند...


    لطف دارید شما...

    من این پراکندگی رو چه اینجا چه تو کانال دوست داشتم،

    منظورم اینه که به نظر دسته های مختلفی هست ولی نهایتا مفهوم و حسِ مشترک بینشون رو می تونی احساس کنی و آدمیزادم مگه جز همین پراکندگی و در عین حال یکپارچگیه.

     

    خلاصه اینکه من خیلی لذت بردم از دچار باید بود. و از Brighter side of the shell.

    شروع تازه‌ی بی‌اهمیتت هم به مبارکی باشه :)

    پاسخ:
    باعث خوشحالیه..
    ممنون : )
  • -دایناسو ر-
  • امیدوارم موفق باشید :)

     

    وقتی میخوندمتون متوجه میشدم که تو پست‌هاتون یه زنجیره‌ی مخفی هست و با برخورد با بخشی از کتاب، فیلم، جامعه و... مثلا x براتون سوال شده و رفتید دنبال ‌x  و تا چند تا پست این داستان ادامه داشت و خب، زنجیره‌ی قشنگی بود. هر چقدرم که شما آدم کاملی نباشید و آدم دچار توهم این که این کار رو به بهترین شکل انجام میدید قرار نمی‌گرفت، هم آموزنده بود و هم آدم رو تشویق میکرد به جستجوگری و مطالعه‌ی بهتر. یه مدت هم درگیر خودشناسی بودید و زنجیره‌هاتون آدم رو به خودش و تلاش برای شناخت خودش گره میزد.

     


    + یه بار تو یه کتاب خوندم این که ما چیزهایی که قبلا تکرار شده، تکرار کنیم بد نیست و اصلا لازمه؛ چون این طور اون مفاهیم رو زنده نگه می‌داریم. 

    نوشتن خوبه، من راهنمایی بودم که با وبلاگ آشنا شدم و اگه بلاگر‌ها نمی‌نوشتن الان این علایق رو نداشتم و اصلا این آدم نبودم. شاید همین تعداد اندک کتابی که خوندم رو هم نخونده بودم و اصلا چنین جهان بینی‌ای نمی‌داشتم (هر چند که الان هم جهان بینی خاصی ندارم ولی حتما از این هم غرق‌تر میبودم). مهم نیست چه طوری می‌نویسید، اما بنویسید، حتی اگه تو اولویت شما نیست، شاید هنوز باشن بچه‌هایی که وبگردی بکنن و چیزی مثل کتاب خوندن و فیلم دیدن و جستجوگری رو یاد بگیرن. خیلی حرف در این باره و پست‌هایی که با شکل و شمایل  و دلایل مختلف می‌نویسید و میگید که ننوشتن بهتره داشتم و نگفتم و الان هم نگم بهتره، اما  با هر شکل شمایلی، بنویسید لطفا. 

    پاسخ:
    ممنون :)

    یه اتفاق جالبی که چندبار افتاد این بود که من برگشتم و به چندتا پست پشت سر هم یک صفحه نگاه می‌کردم و دیدم چه ارتباط غریبی دارند با هم. این پیوستگی هرچند در نهایت انتخاب من بود ولی در سطح خوداگاه من نبود!
    خیلی جالبه که وقتی تو این مسیر قرار بگیری میبینی که چه چیزهایی به هم پیوند می‌خورند...پیوند‌ها رو می‌بینی و پیوندها رو برقرار می‌کنی.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی