تنفر از والدین
شاید یه سال پیش بود که یه ویدئو از برنامه تدایکس تهران که شامل صحبتهای لیلی گلستان راجع به زندگیش بود دست به دست میشد و موضوع داغ اون روزها بود. من اون موقع به دلایلی ندیدمش ولی دیروز دیدم فایلش یه گوشه از لپتابم هست و نشستم به دیدنش.
کاری به محتوای اصلی داستانش ندارم که شرح رنجها و داستان (مثلا) خودساختگیشه. چیزی که نظرمو جلب کرد نفرت لیلی گلستان از ابراهیم گلستان بود. نفرت فرزند از پدر. پدری که آزار میده و تحقیر میکنه. این چیزیه که زیاد ازش صحبت نمیشه.
معمولا میبینیم که آدمها در اولین تریبونی که پیدا میکنند از پدر یا مادرشون تشکر میکنند یا چون از دستشون دادند با احترام ازشون یاد میکنند. ولی فکر نمیکنم اوضاع اینقدر خوب باشه. من در طول زندگیم شاید یک یا دو خانواده نسبتا خوشبخت دیدم. از بین کتابهایی که خوندم و فیلمهایی که دیدم هم موارد معدودی ارتباط سالم و رضایتبخش دوطرفه بین والدین و فرزندها وجود داشته. خیلی خیلی کم. در واقع الان فقط دو فیلم Life is beautiful و Call me by your name به خاطرم میاد. این مسئله فقط مختص جامعه ایران هم نیست.
یه مبحثی در روانشناسی هست که میگه شما حتما باید در بچگی و از سمت والدین محبت دیده باشید تا در بزرگسالی بتونید به بچههاتون محبت کنید. یعنی این موضوع، یه مسئلهای جدا از منطقی بودن و درست رفتار کردنه. جدا از آگاهی و کتاب خوندن و آموزش دیدن. پس اگه مخزن محبتتون پر نیست اشتباه پدر یا مادرتون رو تکرار نکنید و به این زنجیره باطل خاتمه بدید.
هرچند همین الان هم دنیا پر از آدمهاییه که عرضه و سواد و مهارت و مخزنِ محبت لازم، برای پدر/ مادر شدن رو ندارن و حتی بیشتر از خود جامعه به بچههاشون آسیبهای آشکار و نهان میرسونند!
در پایان، بخشی از کتاب مهمانی خداحافظی، اثر میلان کوندرا:
"بشریت به میزان شگفت انگیزی آدم احمق تولید میکند. آدم هر قدر خرفتر باشد بیشتر آرزوی تولید مثل کردن دارد. آدمهای بهتر حداکثر یک بچه درست میکنند و بهترینشان به این نتیجه میرسند که اصلا تولید مثل نکنند. این فاجعه است."
- چهارشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۴۴ ق.ظ