چشم و حافظه ای مراقب داشتن...
انسان فراموشکاره. در طول زمان از یاد میبره که چقدر دوست داشته شده. و به این شکل گذشته گرمی که باید پشتوانه ادامه رابطه باشه، بسادگی به فراموشی سپرده میشه.
حتی اگه همه حرفهایی که بهت زده و همه کارهایی که برات کرده و تمام خاطرات و تجربههایی مشترکی که باهم داشتید هم در حافظهات مونده باشه (که غیر ممکنه) باز در طول زمان یه چیزی اون وسط کمرنگ میشه. چون عطر خاطره رو به همراه داشتن با فراموش نکردن حادثهها فرق داره. و برای همین فقط اگه بتونی همه چیز رو همونطور که بوده یادآوری کنی، میتونی اون گرما رو دوباره بدست بیاری. مثلا اگه همه چیزو با جزئیات یادداشت کرده باشی یا تمام حرفها و پیام های مکتوبتون رو از ابتدا زیر و رو کنی یا هرکاری که یه بار دیگه به شکلی همه چیزو برات تداعی کنه.
سخت ترین تمرین هم همینه که بدون دلیل و اجبار و حادثههای تلخ برگردی به گذشته و ببینی هر آدمی چیکار کرده برات. مرور دوباره چیزهایی که متوجه شون شده بودی، سپاس گزار بودن به خاطر اونها و بعد کشف جزئیاتی که ممکنه فقط در بررسی مجدد به چشم بیان. ممکنه کسی کاری کرده باشه که برای تو جزئی بوده اما برای اون به معنی غلبه کردن به خیلی چیزها...حتی ممکنه همون لحظه متوجه این قضیه شده باشی و به خاطرش حسابی تشکر کنی...اما هر کار و زحمت و سختی بیشتر از وظیفه و عرفی که در رابطهها، بدون منت انجام میشه معنی خیلی بیشتری از همون صرفا کار و زحمت و سختی داره. از اون لحظه بیرون میآد و به تمام زمانها وارد میشه. چون اینجا فعل، معلوله و عشق دلیل. چیزی که بیشتر از اون فداکاری ناچیز یا بزرگ اهمیت داره، دوست داشتنی بوده که در پشت جریان داشته. به نظر من کمتر چیزی در رابطهها، به اندازه متوجه بودن و قدردان همیشگی این محبت بودن، اهمیت داره.
همیشه درباره اهمیت آگاهی از تاریخ برای ملتها صحبت شده...اما کمتر به اهمیت تاریخ برای رابطهها پرداختند. چیزی که برای اکثر اَشکال ارتباطات کارکرد داره. فراموش نکردن. پیوسته نقب زدن و به خاطر آوردن گذشته مشترک...و متوجه و قدردان بودن، برای تمام جزئیاتی که تنها با چشم و حافظه ی مسلح و مراقب میشه دید و دوباره به خاطر آورد.
- دوشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۰۲ ب.ظ