بهترین سالهای زندگی...
دو. اوضاع مملکت بد نیست، خراب هم نیست. حتی نمیشود با صفت داغان تحسین اش کرد.
اوضاع هراسناک است، یا بهتر بگویم دهشتناک. اگر تا به حال زندگی خوبی برای
خودت دست و پا کردهای که کرده ای وگرنه دیگر با این شرایط امکان ساختن یک
زندگی مستقل معمولی هم اگر نگوییم غیرممکن، بسیار سختتر از پیش است. با
اوجگیری قیمت دلار و قطع ارز دانشجویی امکان مهیا شدن شرایط مهاجرت هم
بسیار بعید است. به قول سعدی نه امکان بودن گذاشته اند، نه پای گریز.
سه. داشتم فکر میکردم حداقل تا به حال زندگی بدی نداشته ام، البته که
در قیاس با آقازاده ها و ریچکیدزها امکانات و تفریحات و لذات من در حد یک
شوخی هم نبوده است. با همه اینها میتوانم پیش خودم بگویم در بقیه جنبهها
تقریبا از زندگیام راضی بوده ام و اگر همین الان هم عمرم به سر آید به
غیر از آرزوی سیرِ دنیا، حسرت آنچنانی در دلم نمانده است.
چهار. در این بحران (که برای ما دیگر همیشگی شده است) حرف زدن از هر
مسئله دیگری به جز بیکفایتیها و خیانتها و شرایط اقتصادی و اجتماعی نامطلوب، مسخره به نظر میرسد. اگرچه گفتن و خواندن
این حرفها (که حداقل به اعتراض یکپارچه و موثری هم ختم نمیشود) ثمره خاصی
هم ندارد.
یکسال پیش با امید بسیار به روحانی رای دادیم. اگرچه همان موقع هم نه آنچنان از شرایط راضی بودیم و نه انتخابمان را کامل میپنداشتیم. خوب میدانستیم که مشکل فراتر از نهاد ریاست جمهوری و قوهمجریه است. زشتترین درس این یکسال هم شاید از بین رفتن کامل اعتماد و امید به اصلاحات و سرانش بود. و دانستن اینکه وضع همیشه میتواند بدتر شود. نمیدانم سال دیگر چه خواهد شد. حتی مطمئن نیستم خودم یا این وبلاگ وجود خواهیم داشت که به این کنجکاوی پاسخ دهیم.
پنج. تا عوض نکردن شرایط و دگرگون نشدن کامل سیستم، حال بخشی از وجودمان هیچ
وقت خوب نخواهد شد. اما حالا که به شخصه ادامه دادن به زندگی را انتخاب کرده ام
تنها راهی که برای پیشروی به ذهنم میرسد (به جز کوشیدن به قدر وسع) این
است که احساساتم را تفکیک کنم.
به بخشی که قرار است تمام سالهای جوانیاش را در این روزگار سخت بگذراند حق ناراحتی و اعصاب خردی بدهم و خشمگین نگهش دارم. یک بخش را مسئول نگه دارم تا تحت هر شرایطی و با هر اوضاع روحی کارش را به درستی انجام دهد و گلیم خودش را از آب بکشد.
یک بخش از وجودم هم را هم برای خودم بخواهم و بگذارم تا در خلوتش از یک آهنگ ساده مهستی لذت ببرد. بگذارم در اوقات فراغش کتابهایی که از کتابخانه به امانت گرفته بخواند و فیلمهایش را به تماشا بنشیند.
+هرچند این هم، یک راه حل موقتیست. خوب میدانم این شرایط بد در نهایت همه چیز را زیر چتر سیاه خودش میکشد.
- شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۳۰ ب.ظ