رجوع
تازگیها ذهنم رجوع میکنه به گفتار و اعمال آدمها و به یکباره خیلی چیزها برام روشن میشه.
با اختیارات محدود به این پی میبرم که انگیزه و مایه یا علت العلل عملی
که ازشون سر زده چی بوده. یا بخش اعظم این ماجرا به کدوم قسمت از گذشته شون
برمیگرده. بعد به این فکر میکنم که کارشون یه واکنش یکسان خودکار و بدون
فکر به اتفاق مشابهی در گذشته ست؟ یا شکلی از عقده و حساسیت؟ یا یه مکانیزم
دفاعی؟ نمیتونم بگم اینْ در بهترین حالت حدسها، واقعیت دارند اما به حدی
منطقی به نظر میآن که نمیتونم نادیده شون بگیرم.
فکر میکنم اگه از تمام گذشته آدمها باخبر بودم همه چیز خیلی واضح تر میشد، اما اینطور نیست و حدسهام عقیم باقی میمونند.
هنوز نمیدونم این یه نعمته یا عقوبت اما اون لحظات روشنایی رو دوست دارم. از اینکه هوش پایینی دارم و در لحظه متوجه پس زمینهها نمیشم بدم میاد. اما این بینش وجودی تازه وارد رو که بعدها خبرم میکنه نوازش میکنم.
+از
این جهت میتونه عقوبت باشه که رابطههای انسانی جای تحلیل آدمها نیست. همونطور که
جای آموزش و بازپروری و اصلاح! آدمها برای دوست داشته شدن وارد رابطه
میشن و قراره که احساس امنیت کنند. رابطه جای روانشناس، فیلسوف و تحلیلگر نیست. فقط باید انسان بود.
- دوشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۳۴ ب.ظ