دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

The Anti-Social Experiment

چهارشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۴۵ ب.ظ

In Solitary The Anti Social Experiment. آزمایش بدین صورت است که چهار نفر را در چهار کانکس مجزا با حداقل امکانات رفاهی به مدت پنج روز حبس میکنند. داوطلبان در این پنج روز حق ارتباط با کسی را ندارند. در ابتدای راه تمام وسایل ارتباطی شان از جمله گوشی و ساعت هوشمند از آن ها گرفته میشود. البته هرکدام از آن ها میتوانند سه وسیله شخصی را با خود به داخل اتاق ببرند تا با دیدن یا استفاده از آن آرام یا سرگرم شوند.

لوید: عکس دوست دخترش، Yorkshire Teabags و پاسور
لوسی: وسایل نقاشی، خودکار، kettlebell
جرج:‌ کارت بازی، وسایل نقاشی،‌ خودکار
شامین:‌ نامه اش از شوهرش،‌ plasticine و کرم مرطوب کننده...

را همراه خودشان برده اند. (هیچکس کتاب را انتخاب نکرده است. هرچند مطمئن نیستم امکان بردن آن وجود داشته یا نه.)


http://s9.picofile.com/file/8330946792/In_Solitary_The_Anti_Social_Experiment_2017_720p_004603_2018_07_04_22_41_27_Small_.JPG

لوید در فیسبوک یک سلبریتی ست که کلیپ های خنده دار میسازد. از حرف ها و شکل برخوردش میتوان فهمید که انسان نسبتا ساده و سطحی ست که وقتش را با حضور در شبکه های اجتماعی، ورزش کردن و بودن با دوست دخترش میگذارند.
حضور در جمع، وقت گذراندن با دوستان، بالا و پایین کردن صفحات در فیسبوک و اینستاگرام این امکان را به ما میدهند که از صرف کردن وقتی با خودمان و به تبع افکار ناخوشاید و ناراحت کننده ای که در مورد شکل زندگی مان به ذهن خطور میکند اجتناب کنیم.
حتما آدمهایی را دیده اید که یا در حال وقت گذراندن با آدمهای اطرافشان اند و حتی در فاصله ی بین اینها و وقتی کسی پیششان نیست گوشی تلفن از دستشان نمی افتد و دست از حرف زدن نمیکشند.
لوید، جایی حوالی روز سوم در حالتی دمغ و درحالیکه روی تخت دراز کشیده است و وقتی برای فکر کردن پیدا کرده است با خود میگوید. "واقعا دلم برای فیسبوک تنگ نشده...چه زمانی رو..چه زمانی رو صرف نگاه کردن به اون آشغالا میکردم."
its just crap anyway!


http://s9.picofile.com/file/8330946784/In_Solitary_The_Anti_Social_Experiment_2017_720p_018750_2018_07_04_22_37_59_Small_.JPG


لوسی هم در شبکه های اجتماعی فعال است و شغلی در همین زمینه دارد. او زنی ست که پس از چند سال زندگی مشترک با خیانتی که از سمت شوهرش میبیند از او جدا میشود و زندگی پس از آن روی سخت اش را نشان میدهد. لوسی، از میان تمام شرکت کنندگان این آزمایش راحت تر با تنهایی اش رو به رو میشود. لزومی ندارد چند روز در یک اتاق حبس شوید تا با یک تنهایی عریان رو به رو شوید. بعضی تجربه های زندگی میتوانند به مراتب سخت تر و پیچیده تر باشند و تجربه ی خیانت دیدن و رها شدن برای لوسی از آن آزمون های بزرگ زندگی بوده است.


http://s9.picofile.com/file/8330941418/In_Solitary_The_Anti_Social_Experiment_2017_720p_015425_2018_07_04_21_25_21_Medium_.JPG


شامین یک مادر است. جز آن دسته از زنان ساده دل و ضعیف و وابسته است که درک درستی از خودشان ندارند و این را میتوان به راحتی از محتوای حرف ها و طرز صحبت کردنش دریافت.
شکست خوردن او در این آزمایش را هم میتوان از همان لحظات ابتدایی فهمید جایی که از انرژی مثبت! صحبت میکند یا وقتی که روی تخته رو به رویش نوشته است: " You can do this "


http://s8.picofile.com/file/8330941576/In_Solitary_The_Anti_Social_Experiment_2017_720p_022324_2018_07_04_21_26_55_Medium_.JPG


دورتادور اتاق دوربین هایی وصل شده است تا یک روانشناس و البته ما ناظر لحظه به لحظه مواجه شدن انسان ها با تنهایی شان باشیم. "نه تلفن، نه کامپیوتر، نه تلویزیون، نه دوست و خانواده یا حتی غریبه ای در خیابان." اجرا کننده آزمایش قبل از ورود آنها به اتاق یادآوری میکند که آن ها در این چند روز از چه چیزهای محروم هستند. پنج روز از زندگیتان را بدون ارتباطات انسانی و حضور این وسایل تصور کنید. پنج روز. بدون هیچ کدام از وسایلی که سالهاست حواسمان را پرت کرده اند.
خواهید دید که زجر خواهند کشید و زجر خواهید کشید. شبیه معتادانی که سال هاست در حال مصرف افیون اند.


http://s9.picofile.com/file/8330941926/In_Solitary_The_Anti_Social_Experiment_2017_720p_092284_2018_07_04_20_33_14_Medium_.JPG



http://s8.picofile.com/file/8330941868/In_Solitary_The_Anti_Social_Experiment_2017_720p_092151_2018_07_04_20_33_09_Medium_.JPG


http://s9.picofile.com/file/8330941900/In_Solitary_The_Anti_Social_Experiment_2017_720p_092217_2018_07_04_20_33_11_Medium_.JPG


http://s8.picofile.com/file/8330941692/In_Solitary_The_Anti_Social_Experiment_2017_720p_071577_2018_07_04_20_32_43_Medium_.JPG


http://s9.picofile.com/file/8330941392/In_Solitary_The_Anti_Social_Experiment_2017_720p_001761_2018_07_04_20_31_37_Medium_.JPG


http://s8.picofile.com/file/8330941792/In_Solitary_The_Anti_Social_Experiment_2017_720p_092052_2018_07_04_20_33_05_Medium_.JPG


http://s8.picofile.com/file/8330941668/In_Solitary_The_Anti_Social_Experiment_2017_720p_064059_2018_07_04_21_28_14_Medium_.JPG


"فلاکت انسان تنها از یک چیز ناشی می شود: این که نمی تواند با آرامش در یک اتاق بماند".

پس از چهار قرن، این سطرِ درخشان از کتابِ تأملاتِ پاسکال، هنوز هم ذره ای از حقیقت خود را از دست نداده است: در همین لحظه ای که این جمله را می خوانید، میلیون ها نفر در سر تا سر جهان، اضطرابِ سکون و تنهائیِ خود را با ضرب گرفتن روی میز، با عوض کردن بی هدف کانال های تلویزیون، با بطالتِ کلیک هایِ بی هدف، با بوق زدن پشت فرمان اتومبیل، با رفت و آمدهای بی معنا در هزار تویِ منوهای موبایل فراموش می کنند.

قرن دوزخیِ ۲۱، تنها راه های پاک کردن صورت مساله را بیشتر، رنگارنگ تر و هموار تر کرده است، قرنی که اتوپیایِ روشنگری را به یک شهربازیِ بزرگ تبدیل کرده است. در مقابل، تصویرِ معاصر ِ انسانِ پاسکال، احتمالا تصویرِ انسانی است که به جای باز کردنِ همه ی درها، کلیک کردنِ همه ی لینک ها و فشار دادن همه دکمه ها، مردد و با چهره ای آرام و چشم هایی خیره مثلِ فرشته ی مالیخولیای آلبرشت دورِر، پشت همه ی این درها و لینک ها و دکمه ها، در مکثی طولانی ایستاده است. بالقوه گیِ خیره شدن و فکر کردن، و در مقابل، فعلیتِ بی وقفه ی انجام دادن و انجام دادن.



http://s9.picofile.com/file/8330941818/In_Solitary_The_Anti_Social_Experiment_2017_720p_092096_2018_07_04_20_33_07_Medium_.JPG

  • موافقین ۱۱ مخالفین ۰
  • چهارشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۴۵ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۸)

کاش همچین چالشی تو ایران بود! حتما سمتش میرفتم. 

خیلی وقته دنبال زمانیم که مال خود خود خودم باشم.

پاسخ:
آره فرصت فوق العاده کمیابیه....
.....و به نظرت تو جزو آدم هایی هستی که معاشرت کردن باهاشون می ارزه؟؟
به نظرم درستش اینه که آدمای ارزشمند کمی هستن که بهمون اجازه میدن کشفشون کنیم
پاسخ:
بستگی داره. برای بعضی‌ها ممکنه کمی ارزش داشته باشم و برای باقی آدم‌ها کاملا بی‌ارزشم.

درستش همونی هست که گفتید.
جالبه قبل از اینکه این پست و بخونم حدود نیم ساعت نشسته بودم تو بالکن و فقط به روبرو خیره شده بودم ، داشتم فکر می کردم چقدر هیچ کاری نکردن برام آسونه ...
آزمایشش به شدت وسوسه کننده ست ، من بودم انجامش می دادم ، ولی احتمالا ی ساعتایی از روز می زدم زیر آواز :) خوبه که بردن صدای خودت ممنوع نیست :) 
و اینکه گمونم منم چیزی با خودم نبرم ، هیچ چیز ...و شاید فقط ی لباس سفید بلند بپوشم که هیچ تنشی به بدنم وارد نکنه ...
 اون ایده ی انداختن اجباری درونگراها با چند نفر دیگه توی اتاق و حبس کردنشون خیلی جالبه ، فکرشو بکن برای ما قطعا عذاب آور تر از تنهاییه ...
و نکته جالب دیگه هم همین سواله ، که تجربه برای بار اول با دفعات بعدی چه تفاوتی میتونه داشته باشه .... به نظرم دو تا اتفاق ممکنه بیفته ، یکی اینکه اونقدر شیفته ی تنهایی خالص خودت بشی ، که به حبس های چند روزه معتاد بشی ،شاید اصلا خط مشی خاص خودت رو پیدا کنی برای اون دوره ها ، حتی برنامه ریزی نانوشته برای پالایش درونی ، میدونی شبیه مرتب کردن و اصلاح و حذف داده هایی که در طول زمان تو کَش ذهنت جمع شدن ...
 و حالت دوم اینه که دوره های متوالی ایزولیشن برات رنج آور بشن و تو رو به سمت پوچی سوق بدن ... آخه چه بخوایم و چه نخوایم ، خیلی هامون به دریافت داده از دنیای اطراف معتادیم ، میتونی تصور کنی برای مدت طولانی ذهنت پذیرای هیچ مهمون جدیدی نباشه ؟؟
پاسخ:
خب اینجا یه کم سخت تره چون هیچ منظره ای وجود نداره..

آره آدم به هرکاری دست میزنه..با خودش حرف میزنه یا با دوربین ها...آواز خیلی غیرمعمول نیست :)
خودشون لباس میدن نگران نباش :))

به نظرم اگه بتونی یه دفعه انجامش بدی..ممکنه به اون خودباوری و حس قدرت و خودبسندگی برسی و دفعات بعد راحت تر انجامش بدی...حتی با لذت...با اعتیاد موافق نیستم..بیشتر خو گرفتن به نظر میرسه..

با اعتیاد به دریافت داده های جدید موافقم..شبیه نقل و نبات ذهنی میرسه که مثل بچه ها بهشون معتاد شدیم...
خیلی جالب بود!
ولی چیزی که ذهنمو مشغول کرده اینه که چرا انسان اصلا باید با این تنهاییه روبرو بشه؟ اگه تهش مرگ و سیاهیه، چه فرقی بین اون آدم سطحی با اونی که به این مسائل فکر می کنه وجود داره؟ تازه اون بیشتر از زندگیش لذت میبره...
اگه تهش هیچی نیست چرا باید رنج مواجه شدن با این مسئله رو به جون خرید؟
پاسخ:
چون کیفیت لذت ها با هم متفاوتند...
لحظه ای که آزمایش به پایان رسید حس کردم اونایی که با موفقیت تمومش کرده بودن لذت فوق العاده ای رو چشیدن..
دو نفرشون هم گفتن این با ارزش ترین تجربه ی زندگیشون بوده..
آدم نباید جلوی پاشو نگاه کنه فقط
تا اواسط متن رو که خوندم گفتم اگر من بودم با خودم یک گلدون گل و سازم رو میبردم ولی دیگه تا آخر رسیدم گفتم هیچ چیزی نمیرم به نظرم هیچ چیزی نمیتونه برای مدت طولانی آرامش دهنده باشه
ما چون اینقدر گزینه های زیادی برای انتخاب در زندگی روزمره داریم بین اون ها این وسایل رو انتخاب میکنیم ولی اگر در شرایط سختی قرار بگیریم حتی چیزی که روزی برامون مایه آرامش هست هم ول میکنیم.
ممکنه تجربه تنهایی یک نفر برای بار اول با بار دوم متفاوت باشه؟
ممکنه تجربه باعث شه برخورد با تنهایی تغییر کنه؟ واکنش ها رو تغییر بده؟

پاسخ:
آره به نظر من اگه نتونی با خودت کنار بیای همه چیز در نهایت خسته کننده خواهد بود...

سوالاتون خیلی جالب بودن...بهشون فکر میکنم...
بعد از دیدنش خیلی دلم میخواست همچین موقعیتی داشتم و میتونستم چند روز درست و حسابی تنها باشم!
منم خیلی به این که چرا کسی همراه خودش کتاب نبرد فکر کردم، احتمالا امکانش وجود نداشته چون میشه گفت کتاب آدمو از تنهایی در میاره. 
میدونی من فکر میکنم شاید این روش برای درونگراها نتایج بهتری داشته باشه. نمیتونیم برای همه ی آدما یه نسخه بپیچیم یا ازشون انتظار داشته باشیم واکنش یکسانی بدن. دارم کتاب درباب حکمت زندگی شوپنهاورو میخونم و دیدگاهش به نظر من به تنهایی یکم افراطیه و معتقده معاشرت و علاقه به جمع بین فرومایه ها بیشتره و لذت بردن از تنهایی رو مختص آدمایی با سطح بالای شعور میدونه. من اگر بخوام یکم روانشناسی بهش اضافه کنم، فکر میکنم که باید با برون گراها طور دیگه ای رفتار بشه. این آزمایش، یا نظرات بعضی از فیلسوفا و نویسنده ها به نفع درونگرایی سوگیری داره همونطور که تو بیشتر موقعیتای اجتماعی سوگیری به نفع برون‌گراهاست. 
پاسخ:
خب رسیدن به اون نتایج از شوپنهاور اصلا بعید نیست به دلیل شکل زندگی و اخلاقیات خاصی که داشته :)
و به نظرم اون نتایج افراطی به خاطر تجربه های شخصی خودش بوده...

نمیخوام با دید افراطی بهش نگاه کنم اما تا حدودی میشه حق رو به شوپنهاور داد. آدمهای کمی هستند که ارزش معاشرت کردن ( نه لزوما ارتباط برقرار کردن)‌ رو داشته باشند و کو تا بتونی همچین آدمهایی رو پیدا کنی. برای همینه که برای بیشتر درونگراها در جمع بودن و ارتباط برقرار کردن وقت تلف کردن به نظر میرسه.
هرچند سرعت یادگیری از آدمها خیلی بیشتره به نظرم..ولی خب موقعیت های محدودی وجود داره برای این ارتباطات و جایگزینی کتاب ها و معاشرت با نویسنده ها به جای آدمها کار ساده تری بنظر میرسه.

خب طبیعتا به نفع درونگراهاست...یه آزمایش دیگه میتونه طراحی بشه و مثلا چند نفر درونگرا رو چند روز داخل یه اتاق کوچیک محبوس کنند، بدون امکان داشتن خلوت...شاید برای اون ها هم کلافه کننده باشه...
اما باز هم من این آزمایش رو ترجیح میدم..نه به عنوان یه درونگرا..به عنوان یه انسان فکر میکنم تحمل شرایط این آزمایش یه مهارت و یه توانایی و لذت بردن ازش نشون دهنده آزادی انسانه.

  • هالی هیمنه
  • خیلی دلم می‌خواست جای یکی از این افراد باشم. چنین خلوتی هیچ‌وقت شاید گیر کسی نیاد. انتخاب من، یه قلم و دفتر بود، و به احتمال کمی هم یه کتاب. اگر کتاب هم می‌بردم سعی می‌کردم خیلی کم بگیرم دستم، و اینطوری تنهاییِ خالصانه‌تری داشته باشم.
    پاسخ:
    راستش منم خیلی دلم میخواست..
    احتمالا اجازه بردن کتاب نداشتن. من وسایل بافتنیم، قلم و دفتر و (اگه قلم و دفتر دوتا حساب نشه) یک گلدون گل
    تو چی مهدی؟
    این آزمایش افرادو تو شرایط سخت تری از چیزی که می تونیم بهش تنهایی بگیم می گذاره. تو تنهایی میشه باغبونی و آشپزی هم کرد مثلا
    پاسخ:
    درسته تنهایی بدون مشغولیته..فکر میکنم از عمد حتی حمام هم نداشتن. یعنی تمام لذت های فیزیکی و اکثر گریزگاه ها و سرگرمی ها و مشغولیت های ذهنی از دسترسشون خارج شده بود.

    من اگه این فرصت در اختیارم قرار میگرفت هیچی با خودم نمیبردم...بنظرم باید همچین موقعیت منحصر به فردی رو با رهایی از وابستگی ها خالص تر کرد.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی