دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

تمرین نوشتن

پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۳۹ ب.ظ


اشتباهم این بود که دوست داشتم در همان لحظه نویسنده خوبی باشم. گاهی مینوشتم اما نمیشد. میدیدم که نمیشود و نمیتوانم با در نظر گرفتن معیارهای خودم خوب بنویسم و از نتیجه کار راضی باشم.
در این مواقع این فکر به ذهن آدم خطور میکند که بدون انجام هیچکاری فقط صبر کند برای آن روز. روزی که زمان کار خودش را کرده..روزی که به یکباره به چیزهایی که نوشته ای نگاه میکنی و میبینی که نویسنده خوبی شده ای. اما خوب میدانم که چنین فکری ساده لوحانه ست و با این روند آن روز نمیرسد.
بعد فکر کردم شاید باید ده سال هر روز تمرین کنم و بنویسم و صبر کنم تا آن روز برسد. منظورم روزی نیست که از نتیجه کار همان لحظه ام راضی باشم، از آن نقطه ای حرف میزنم که وقت خواندن نوشته ام همان احساسی را داشته باشم که وقت خواندن آثار
نویسندگان محبوبم پیدا میکنم. رد شدن از حداقلها و رسیدن به آن استاندارد مطلوب. احتمالا بعد از آن هم باید ده سال دیگر بنویسم و صبر کنم تا روزی که بتوانم خودم را نویسنده ببینم. و ده سال دیگر، تا شاید زنجیره ی کلماتی را که ارزش منتشر کردن روی کاغذ داشته باشد پیدا کرده باشم.
نمیخواهم بگویم سی سال صبر میکنم برای آن روز. اما اگر هم اینقدر طول بکشد برایم جای تعجب و دلخوری ندارد.
داشتم مینوشتم قصد دارم هر روز، اینجا، بنویسم. اما متعادل ترش میکنم. حداقل هر دو روز یکبار مینویسم. شاید همین باعث شود بهتر و منظم تر هم فکر کنم. زیرکانه تر از کلمات استفاده کنم. دقیق تر گوش کنم و با ظرافت بیشتری اطرافم را تماشا کنم. کسی چه میداند، شاید هم یک روز تبدیل به کسی شدم که حرف تازه ای برای گفتن دارد.


  • موافقین ۵ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۳۹ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۸)

  • نیلوفر ایراندوست
  • راستش فقط دیدم که دیگه نمیخوام حرف بزنم. بهتر بگم، میخواستم به نوعی رشته های وجودم رو از دست و پای بقیه جمع کنم...
    پاسخ:
    خوشحالم که دلیلش این بود...
    نه چهل نه 29 سالگی قبلش کلوپ جاز اداره میکرد اگر توجه کنید معلولا اسمای رمان هاش از اسم آهنگ ها انتخاب شده و داخلش هم همیشه به موسیقی اشاره داره من خودم کالکشن چند تا کتابش رو دارم 
    موراکامی علاوه بر نویسندگی مترجم خیلی قابلی هست بسیاری از آثار جی.دی.سلینجر، اسکات فیتز جرالد، ترومن کاپوتی، جان ایرونیگ، ریموند کارور رو به ژاپنی ترجمه کرده 
    پاسخ:
    آره اشتباه گفتم فقط یه سن نسبتا زیاد تو ذهنم بود :)
    آره تو رمان هاش هم خیلی مشهوده که چقدر موسیقی در زندگیش جریان داره....حتی میشه گفت میل افراطی داره برای استفاده از معلوماتش در این زمینه :))
    من خودم شخص خاصی نیستم مخصوصا در نویسندگی ولی میخواستم از موراکامی براتون نقل قول کنم 
    در کتاب به آواز باد گوش بسپار که اولین رمان بلند موراکامی هست و مقدمه جالبی داره درباره اینکه چگونه احساس کرد که میتونه بنویسه 
    " در آن لحظه و بدون هیچ دلیلی و بدون تکیه بر زمینی ناگهان احساس کردم که میتوانم رمانی بنویسم احساس کردم چیزی بال زنان از آسمان  فرود آمد و من با پاکی آنرا در دستانم گرفتم "
    "طبیعی بود که نمیتونستم با نگاه به گذشته رمان خوبی بیافرینم اشتباه بزرگی بود که فرض کنم فردی مثل من یکباره میتواند چیز درخشانی خلق کند 
    تلاش میکردم که به ناممکن دست یابم.به خودم گفتم فکر نوشتم چیز پیچیده را رها کن همه آن ایده های دستوری را درباره ادبیات فراموش کن احساسات و افکار را همانطور نشان بده که به سراغت می آیند آزاد طوری که دوست داری "
    و اینکه موراکامی برای رهایی از همین بند ها رمانش رو به زبان انگلیسی مینویسه و بعد از اون دوباره متنی که نوشته شده بود رو به زبان ژاپنی ترجمه کرد البته خودش از کلمه پیوند  واژه استفاده کرده چون ترجمه سرراست و کلمه به کلمه نبود
    پاسخ:
    چقدر جالب بود تیکه هایی که نقل کردید...و قسمت آخر...پیوند...
    شنیده بودم موراکامی بعد از چهل سالگی نویسندگی رو تازه شروع کرده ولی از داستانش بی خبر بودم...ممنون که برام نوشتید :)
  • نیلوفر ایراندوست
  • سلام
    روزگاری بود که خیلی چیز ها به من حس اشتباه کردن میداد و یکی از اون ها همین کم نوشتن شما تو وبلاگتون بود. تصویر شما تو ذهن من یه آدم جدیه.این طور با خودم فکر میکردم که وقتی شمای جدی، نمی نویسید، پس من که این همه زیاد از خودم می نویسم یه جای کارم میلنگه. نمیتونم براتون توضیح بدم که کاملا چی تو فکردم میگذشت.
    الان که این تصمیمتون رو خوندم یه جورایی انگار یه چیزی ته دلم آروم گرفت!
    پاسخ:
    سلام...
    اون موقع که دیدم وبلاگتون رو پاک کردید خیلی تعجب کردم..راهی نداشتم که خبر بگیرم...اگه شخصی یا خیلی سخت نیست توضیحش دوست دارم بدونم...

    من هنوزم دلایل خودم رو دارم برای ننوشتن...و همینطور از دیگران انتظار دارم ننویسند یا حداقل ساده منتشرشون نکنند...
    قصد ندارم از اون سخت گیری سابق بیرون بیام. از منفعل بودن چرا...
    برات آرزوی موفقیت دارم. امیدوارم روزی نویسنده از خودراضی بشی. با این میزان سختگیری احتمالا خودت آخرین نفری هستی که رضایتش جلب میشه
    پاسخ:
    اره من از اون دسته آدمایی ام که خودشون باید مهر بزنند پای کاغذشون...بخش بزرگی از رضایتم بعد از تایید درونی شکل میگیره...
    خیلی ساله میشناسمت و میخونمت
    از همون سال های نوشتن در بلاگفا
    ولی اولین باره برات کامنت میزارم
    دیگه دیدم بی انصافیه که نگم بهت خیلی چیزا ازت یاد گرفتم
    پست ک میزاری من با خودکار و کاغذ میشینم پست مانیتور ^-^
    مثل کلاس درس
    بس ک نوشته های خودت خوبن ، نوشته هایی که که از دیگران میزاری خوبن ، شعرها ، فیلما ، کتابا همه چی
    خلاصه که دمت گرم کارت درسته D:
    پاسخ:
    نمیدونی چه حس خوبی بهم داد خوندن کامنتت :)

    یه لبخند بزرگ نشست روی چهره ام....که انگار قرار نبود پاک بشه...
    فقط میتونم بگم خوشحالم...حتی اگه تمام وقتی که این سالها گذاشتم به غیر از برای خودم فقط برای یک نفر دیگه حاصلی داشته...

    ممنون که گفتی 
    و بیشتر از اون ممنون‌که اینجوری گفتی :)
    یه لحظه فکر کردم دارم نوشته‌های شاهین کلانتری رو می‌خونم. انگیزه‌ای از اون جنس احساس کردم.
    پاسخ:
    آقای کلانتری از اون دسته آدمهایی ان که اسمشونو شنیدم و راجع بهشون کنجکاو بودم اما هنوز فرصت نکردم باهاشون آشنا بشم...
    چون خودم جزو دسته‌ای که خوب می‌نویسن نیستم احتمالا نظراتم هم کمکی نمی‌کنه. ولی چون خودم هم به این مشکل دچارم شاید توصیه‌ی دوستانی که خوب می‌نویسن بهت کمک کنه. بخون، بخون و بخون و با دید تمرین بنویس و صبور باش تا به سبک خودت برسی. من موفق نشدم ولی امیدوارم شما موفق بشی
    پاسخ:
    اول ممنونم برای توصیه هاتون...حتما سعی میکنم در نظرشون بگیرم و اجراشون کنم...
    دوم اینکه من تازه با وبلاگتون آشنا شدم ولی تو همون چند دقیقه اول نظرمو جلب کرد...پس بذارید تا حدودی مخالف باشم با اینکه نویسنده خوبی نیستید  :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی