تقابل آزادی و قرارداد، بیرون رفتن از زیر بار قوانین پدر...
در فیلم پستچی همیشه دو بار زنگ میزند، ساختهی باب رافلسون کارگردان موج نوی آمریکایی، فرانک چمبرز [جک نیکلسون]، یک آس و پاسِ باری به هرجهت قصد دارد به کورا پاپاداکیس [جسیکا لنگ]، همسر محترم و جذاب یک مهماندار پولپرست تجاوز کند. فرانک حمله میکند و کورا ابتدا با چنگ و دندان مقاومت میکند تا از خودش حفاظت کند.
او میخواهد از خود حفاظت کند؟! اما از کدام «خود»؟؟! قطعاً همان «خود» وابسته به قانون پدر، وابسته به قراردادهای متعارف زناشویی، وابسته به ارزشگزاریهای مبتنی بر نیک و بد، و همان خودی که از طریق بازتولید «زنانهگی» به عنوان یک آسیبپذیری بالقوه، شکل میگیرد. همان «خود»ی که «خود» نیست. درستتر این است که کورا در ابتدا از «خود»ش محافظت نمیکند بلکه از بدنی حفاظت میکند، که دارایی شوهرش است. در حال حفاظت از قانون پدر و در حال حفاظت از منطق خانواده است!
فرانک کوتاه نمیآید و تنها به همآغوشی با کورا فکر میکند. او چیزی برای از دست دادن ندارد و همین هم از او یک فیگور غیراخلاقی میسازد. اما کورا یک فیگور اخلاقی است. کسی که به رغم تمنایش برای سکس با فرانک و بیزاریاش از شوهرش در حال حفاظت از قانون پدر است. اما درست در یک لحظه تصمیم میگیرد، قانون پدر را فراموش کند. او برخلاف فرانک باید انتخاب کند. باید چیزی را از دست بدهد. باید قمار کند. و درست در یک لحظه انتخابش را میکند. دم دستترین محافظش، یعنی چاقوی آشپزخانه را به گوشهای پرت میکند و بدن پذیرایش را روی میز پهن میکند و بلافاصله یکی از اروتیکترین دیالوگهای سینما را میگوید؛«اُکی کام آن ..ها ...اکی کام آن ..کام آاااان».
او میتوانست اینکار را نکند و به جای آن مقاومتش را به شکلی نمایشی ادامه دهد، او میدانست که در نهایت در این مقاومت فرمالیته، شکست خواهد خورد و توفیق اجباری همآغوشی با فرانک را بدون آنکه تصویر اخلاقیاش فروبریزد، بهدست خواهد آورد. او میتوانست با آخرین سلاح موجودش، چاقوی آشپزخانه، یک تهدید نمایشی و نومیدانه بکند، تا با این آخرین مقاومتش، با قانون پدر و عرف زناشویی اتمام حجت کند. او میتوانست قمار نکند و یک بازی دوسر برد کند، هم با فرانک همآغوش شود و هم از مسئولیت در برابر قانونشکنی فرار کند. هم به تمنای جنسیاش برسد هم با تصویر معصومی که از خود به عنوان یک قربانی میسازد، به تمکین در برابر قانون پدر ادامه بدهد. اما او تصمیم میگیرد، فقط یک طرف را انتخاب کند. او تمنایش را انتخاب میکند و مسئولیت آن را نیز میپذیرد. مسئولیت از دست دادن همهی آن چیزهایی که میتواند نگرانشان باشد. او این بار خودش را انتخاب میکند، «خود»ی که در یک حادثه در برابر قانون پدر ایستاده است. و اینجاست که او از جهتی دیگر همچنان یک اخلاقگرا ست، منتها اخلاقی که اینبار «آزادی» را بر «قرارداد» و درون را بر بیرون ارجح میکند و مؤمنانه مسئولیت بربادرفتن را نیز میپذیرد.
+میلاد روشنیپایان
- سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۰۹ ق.ظ
Daɗdy.? Larry added. ?Ⅽan wee play ?What?s one ߋf the
best thing about Gⲟd? tomorrow too?? he begged his Mommy.