از مرگ هراسان و بهستوه از زندگی...
سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۳۱ ب.ظ
طبیعت!
هیچ از تو مرا متأثر نمیکند،
نه دشتهای بارورت، نه آواز گلگون شبانان سیسلی.
نه شکوه سپیده دمانت،
نه طمطراق شِکوه آمیز غروبگاهان.
من میخندم
به هنر، به انسان، به ترانه،
به شعر، به معابد یونان، به برجهای مارپیچ
و کلیساهایی که در خلأ قد برافراشتهاند،
و
بد و خوب در نظرم یکی ست.
من ملحدم، بیباوری خدانشناس،
رویگردان از هر فکری،
و دربارهی عشق،
آن مزاح کهنه،
بهتر است که دیگر هیچ نگویم.
از مرگ هراسان
و بهستوه از زندگی،
چونان کشتیِ گمگشتهای در چنگال جزر و مد
روحم بندرش را ترک میکند
به سوی هولناکِ تباهی.
{ پل ورلن }
- سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۳۱ ب.ظ
هم از صدا بیزار