پاسخ:
به نظرتون پذیرش این پوچى و ادامه دادن به زندگى (تا یه حدى عادى و حداقل در ظاهر شبیه به بقیه ى آدم ها) ممکنه؟
آره، ممکنه که من الان دارم زندگی میکنم :) و احتمالا خیلی های دیگه...در ظاهر شبیه انسان های دیگه ولی در درون اتفاقات دیگه ای در حال رخ دادنه...
اتفاقا خودکشی یکی از مرتبه های بلند پذیرشه. شما به بخشی از مردم جامعه ی ما نگاه کنید که متاسفانه غذاشون رو از سطل های زباله پیدا میکنند و خیلی هاشون مشکلات جسمی زیادی هم دارند، مثلا معلولند یا از کار افتاده اند... ولی باز به زندگی ادامه میدن! چرا؟ چرا در حالیکه رنج شون از لذتی که از زندگی میبرند بیشتره باز به زندگی ادامه میدن؟ فکر میکنم چون به امکانات و گزینه های دیگه ای که در اختیارشون هست فکر نمیکنند. یا ممکنه در پس ذهنشون یه امید باطل داشته باشند که احتمال این وجود داره که زندگی شون تغییر بکنه! یا سالمندانی که از کار افتاده اند...چه رنج های ما به خاطر معیشت باشه یا مشکلات جسمی یا مسائل روانی...مسئله اینه که ما میخوایم به هر ترتیبی به زندگی ادامه بدیم! این میل به زنده بودن که خودآگاه هم نیست باعث میشه ما نگاه زشتی به خودکشی داشته باشیم..و البته نگاهی که در جامعه در ما به وجود داره...و و گرنه وقتی وجود نداشته باشی دیگه اهمیتی نداره! هیچ چیز اهمیتی نداره!
پس خودکشی هم یه امکانه و یک شکل از پذیرفتن ..اگه درست بهش نگاه بشه...
گزینه ای که وقتی مطمئنی میزان رنجت بیشتر از لذتیه که قراره از زندگی ببری باید در نظر گرفته بشه...
بهترین توصیه ای که میتونم بهتون بکنم اینه که بین واقعیت ها ذهنی و واقعیت های زندگی تمایز قائل بشید..
واقعیت های ذهنی چی هستند؟ مثلا همین که معنایی در زندگی وجود نداره...یا این که ما هیچ اختیاری نداریم و 100% محصول وراثت و محیطی هستیم که در اون بزرگ شدیم...یا این که حتی در زیباترین عشق هم خودخواهی تمام و کمال وجود داره و ما فقط به خاطر خودمون یک نفر دیگه رو دوست داریم...حتی در عشق مادرانه هم این موضوع صدق میکنه...و بسیاری از واقعیت های دیگه که قابل اثباتند....
اما....
زندگی کردن با این واقعیت ها اصلا آسون نیست! باید چیکار کرد؟
همونطور که انسان وقتی قرار خودکشی کنه یک سری کارها رو انجام میده در این مسیر...
وقتی تصمیم به انتخاب زندگی میگیری هم باید یک سری کارها رو انجام بدی و شرایطو تغییر بدی...
مثلا همون تفاوت قائل شدن...بین واقعیت های ذهنی و واقعیت های زندگی...
اینجا تو این این واقعیت ها رو فراموش نمیکنی یا خودتو فریب نمیدی..این ها همیشه در پس زمینه ذهنت حضور دارن و هیچ وقت ازشون غافل نمیشی اما..
وقتی از اعماق وجودت این واقعیت ها (که از لحاظ منطقی برات اثبات شده ست) بپذیری و مثلا به هرقیمتی حاضر نباشی برای زندگیت دنبال معنا بگردی..مرحله پشت سر گذاشتن و بی اعتنایی هم شروع میشه...
یه مقدار این مسیر پذیرفتن واقعیت ها، کنار اومدن و در نهایت پشت سر گذاشتنشون مسیر سختیه که هرکسی از پس گذشتن ازش بر نمیاد و به یه بیراهه ی عمومی یا بیراهه ی مخصوص به خودش میره..
اما اگه محکم در مسیر بمونی و هیچ وقت دست از شکل تفکر منطقی و نقادانه دست نکشی، هر عاقبتی که داشته باشی خوب خواهد بود...مثالش خود من که درگیری های ذهنی زیادی داشتم این چند سال اما الان آرامش و شادی عمیقی تو زندگیم وجود داره...و در بدترین حالت بی تفاوتی... :)
+چیزی که ازش به عنوان معنا سازی حرف میزنید برای من یک شکل دیگه تعریف میشه و اسمش سرگرمیه...
این ها سرگرمی اند نه معنا...بود و نبود سرگرمی تفاوت زیادی در زندگی انسان نمیکنه اما معنا چرا...
این ها سرگرمی اند و مهمه که تفاوت این ها درک بشه..
اصلا از نبود معنا در زندگی نترسید...من همیشه در این قسمت یه بخشی از کتاب پندار خدا رو برای دوستانم نقل میکنم که خیلی دوست دارم....
خواهش میکنم. خوشحالم به دردتون خورد :)