زندگی عاریتی در برابر زندگی اصیل
دلیلیت یک دلیل امری نسبی است و نمیشود بگویند که این دلیل صدرای شیرازی را قانع کرده است، تو با این عقل کلّه گنجشکی چه میگویی؟
نباید فکر کرد که اگر دلیلی ابن سینا را قانع کرد مرا هم باید قانع کند، و اگر مرا قانع نکرد حتماً ذهن من یک خللی دارد یا حتماً مغز من خوب کار نمیکند؛ بلکه ممکن است چیزی برای شما دلیل قانع کننده باشد، ولی برای من قانع کننده نباشد یا بالعکس.
قانع کنندگی دلیل، کاملاً بسته به ذهن مخاطبی است که دلیل برایش اقامه میشود و نباید گفت، این دلیل را فلان فیلسوف هم نتوانسته رد کند، چرا که به من ربطی ندارد و به نظر من در یک، دو یا هشت تا از مقدمات آن میتوان تشکیک کرد.
من بارها گفته ام که هیچگاه دکّه خودتان را به خاطر سوپر مارکت دیگران تعطیل نکنید.
اگر ابن سینا انسان بزرگی بوده است و سوپر مارکت عظیم فکری ـ فرهنگی داشته است، خوب داشته باشد؛ ما هم زیر این راه پله ها یک دکّه ای داریم، چهار تا قوطی بغل هم گذاشته ایم و مقداری هم نخود و لوبیا در آنها ریخته ایم. ما نباید در این دکّه را ببندیم. البته نمیگوییم که ابن سینا سوپر مارکت خود را ببندد ولی شاید کسی جنس مورد نظر خود را در سوپر مارکت او پیدا نکرد و از ما خرید. البته انتظار نداریم که همه عالم و آدم سراغ دکّه ما بیایند چرا که تا ابن سینا هست، کسی سراغ ما نمیآید، ولی بالاخره اگر کسی هم آمد دکّه ما باز است.
بنابراین هر وقت که دکّه خودتان را به خاطر اینکه کنار شما یک سوپر مارکت باز شده، بستید زندگی عاریتی دارید نه زندگی اصیل. مگر همین فلاسفه بزرگ ما نیستند که یکی از ادله هایی که برای زندگی پس از مرگ آورده اند چنین است: بسیاری از افرادی که میمیرند پس از مرگشان به خواب نزدیکان شان میآیند و گاهی چیزهایی مطابق با واقع هم میگویند و پرده از اسراری برمیدارند. بعد میگویند: خوب، اینکه معلوم است بدنش پوسیده است. بنابراین مشخص میشود که روحی داشته که آن روح به خواب دیگری آمده است.
میدانید مؤدای این دلیل چیست؟
این است که تصویری به خواب شخصx آمده است و از نظر شخصx این تصویر شبیه ترین تصویر به y است پس با y مساوی است. این استدلال را هیچ احدی نمیتواند قبول کند. این معادله که «تصویری به خواب x میآید و از نظر x شبیه ترین تصویر به تصویرy است مساوی است با y» مورد قبول هیچ ریاضیدانی نیست، ولی به هر حال ابن سینا آن را پذیرفته است. حالا آیا به دلیل اینکه اگر من تا آخر عمر هم جدّ و جهد کنم ممکن است یک صدم عظمت فکری ابن سینا را پیدا نکنم باید دکّه ام را ببندم؟ و تازه این حرف ابن سیناست، چه برسد به فیلسوفان طراز ده و بیست و پنجاه. وقتی ما درباره ابن سینا چنین میگوییم شما چه انتظاری دارید که حرف فیلسوف طراز ده را قبول کنیم؟
بنابراین ما باید دکّه خودمان را باز نگه داریم و به هرکس بگوییم: دلیلت را بگو تا ببینم میتوانم حرفت را قبول کنم یا نه؟ در این صورت زندگی اصیل داریم؛ ولی به محض اینکه گفتیم: قبول میکنم چون تو از بزرگانی، چون افکار عمومی این را میگوید، چون میخواهم همرنگ با جماعت باشم، چون محبوبیت من حفظ میشود، چون رضای مردم حفظ میشود، چون پدر و مادر من هستید و … دیگر زندگی اصیل ندارید.
این را هم عرض کنم که هر کس گفته است باید از پدر و مادر اطاعت کرد، زندگی اصیل ندارد. البته شکی در درستی احترام به پدر و مادر نیست ولی احترام غیر از اطاعت است. اصلاً چرا باید از پدر و مادر اطاعت کرد؟ آیا به صرف اینکه دو نفر باعث شده اند من به دنیا بیایم باید از آنها اطاعت کنم؟ این دلیل است!
زندگی اصیل داشتن به دو جهتی که عرض میکنم ضرورت دارد:
1_اگر به درونتان توجه دارید و میخواهید یک درون آباد داشته باشید راهی جز این نیست. البته این را هم خودتان بیازمایید و به صرف اینکه من میگویم یا عرفا این نکته را فهمیده اند، نپذیرید.
2_اکثر قریب به اتفاق مشکلات اجتماعی ما به این دلیل است که بت پرستیم و عمل بی اجر و مزد آرا و افکار دیگران هستیم و آنها زندگی ما را سامان میدهند!
+مصطفی ملکیان
- سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۴۲ ب.ظ