بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت..
دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۵ ب.ظ
ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت ، زیبا نتواند دید الا نظر پاکت!
گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم ، باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت
دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد ، هم در تو گریزندم دست من و فتراکت
ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت ، وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت ، بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت !
مه روی بپوشاند خورشید خجل ماند ، گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت
گر جمله ببخشایی فضلست بر اصحابت ، ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت
خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت ، جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت
چندان که جفا خواهی میکن که نمیگردد ، غم گرد دل سعدی با یاد طربناکت..
{ سعدی }
- دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۵ ب.ظ