بووووم
فکر میکنم امکانش هست که آدما رو تو موقعیت های خیلی خیلی ساده هم شناخت..تو اون لحظاتی که یه بخشی از شخصیت سرکوب شدشون مثل یه آتشفشان ، بووووم میزنه بیرون..
خیلی خوش شانسی اگه قبل از جدی شدن روابطت با یکی از لحظات بووووم رو به رو بشی..اونجاست که تازه میفهمی چه خبره و قراره با چی مواجه بشی..
مشکل اینجاست که یادمون میره . در مورد خودم حرف بزنم یادم میره اون لحظه چه احساسی داشتم از شنیدن اون حرف یا دیدن اون واکنش..نمیدونم چرا اینقدر راحت نه تنها آدما رو میبخشم که کارها و حرفا و عکس العمل هاشونو فراموش میکنم ( در مورد خودم هم ، با وجود پیشمونی از رفتارهای زشتم ، میبینم که اشتباهاتمو تکرار میکنم و این مشخص میکنه تغییر نکردم و فقط مشکلاتمو پنهان میکنم)
امشب یه فایل word باز کردم و اسم تمام آدمهایی که به شکل جدی تو زندگیم حضور دارن نوشتم..میخوام نقاط عطف رابطه مون و تمام حرف ها و رفتارهای مهمو توش ثبت کنم..
خوبی ها و مهربونی ها و از خودگذشتگی ها و از طرف دیگه بدی ها و زشتی ها ، نامهربونی ها و خودخواهی ها رو..هم کارها و رفتارهای اونها هم عکس العمل خودم و بالعکس..
این باعث میشه از هر رابطه یه سابقه وجود داشته باشه و دیگه بر اساس اتفاقات و احساسات زودگذر تصمیم گیری نکنی..نگاه بلندمدت به هر رابطه ای میتونه خیلی کمک کننده باشه..چه در پاک کردن و چه در ساختن..
مناسب تر اینه که آدمهایی که دوستشون نداریم رو از زندگیمون پاک کنیم اما آدم های زیادی هستن که در یک برهه از زندگی به خاطر داشتن روابط خانوادگی یا کاری نمیتونیم حذفشون کنیم..
میخوام کینه و نفرت و خشم و حرصم از رفتارهای بد تکرارشونده این آدما حفظ کنم..این باعث میشه در آینده این روابط تصمیمات بهتری بگیرم و فرصت چندباره ی بیهوده به کسی ندم..
درست اینه که تغییرات مثبتشون رو هم ثبت کنی ولی بهتره با تکرار نشدن رفتارهای بد با خوش خیالی فکر نکنی تغییر کردن و گرنه با بووووم بعدی حسابی تو گند و کثافتشون غرق میشی..
- يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۸ ب.ظ
سلام
بعد ظهر می خواستم بنویسم ولی خوابم میومد. با جمع بودن ولی تنها یه جور حسه. شبیه یه جمله از چیزی که خانم ایران دوست نوشته. "من خوب شدم و تو دیگه نمی تونی آزارم بدی" ما مجبور به زندگی اجتماعی هستیم. اگه گاها اذیت می شیم به این خاطره که به قدر کافی تربیت نشدیم و شخصیت منسجم و پخته ای نداریم. من به همه آدما احترام میذارم، به حریمشون تعدی نمی کنم، سعی میکنم رفتارم اینقده منصفانه شه که دوست دارم باهام رفتار کنن و در عین حال حریم های خودم رو می شناسم و رفتارم حریمهام رو اعلام میکنه پس حتی تاثیری که قراره یکی رو من بذاره به اراده خودمه نه از روی ناآکاهی. اینجوری بدون اینکه اذیت شم تو جمع هستم ولی تنها.
البته مصداق های زیادی داره و سعی کردم به قالب جمله بیارم ولی نشد.
من از آدمایی هستم که از 6 سال قبل برا همکارام فایل دارم. یه جور دفتر خاطرات شاید. هر رفتاری که دیدم و حس کردم عجیبه نوشتم. برا یه موضوع واحد و مشترک حتی نظرات خودمم. بعد چند سال چارچوب های رفتاریشون رو شناختم. نمی دونم می تونین درک کنین یا نه ولی این شناخت باعث شده رفتارم باهاشون پخته تر شه و بالتبع دیگه جرات و سعی نمی کنن دروغ بگن یا تظاهر کنن. رفتارهاشون دلچسب و واقعیه حتی اگه دشمنی کنن و منم یاد گرفتم عمیق ببینم و تحلیل نکنم چون شخصیت ما هر روز حرفی برا گفتن داره.
شرمنده خسته شدین.
مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد...