وقت نشناسی
سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۴۳ ب.ظ
کارهای هنرمندانه را تحسین می کنم. بسیار محتاط، تقریبأ نامحسوس، کاملأ حساب شده و اجرایی دقیق، بله همین که پالتو را روی شانه های لطیف و تسلیمم می گذارد، در چشم به هم زدنی روی جیب داخلی کتش خم می شود تا نیم نگاهی به پیام های دریافتی تلفن همراهش بیندازد.
به ناگاه ، همۀ حواسم را باز می یابم.
خیانت.
قدر ناشناسی.
پس من بدبخت این جا چه کار می کنم!!!
من که نزدیک بودم، شانه هایم گرم و آرام و دست های تو نزدیک! پس چه کردی؟
چه کار برایت مهم تر از دریافت لطف زنانه ی من بود. آن هم زنی این طور رام؟
نمی توانستی تلفن همراه لعنتی ات را بعدا وارسی کنی، دست کم بعد از عشق باختن من؟
+دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد| آنا گاوالدا| الهام دارچینیان
- سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۴۳ ب.ظ