Captain Fantastic , Reviews
بعضیوقتها بعضی فیلمها به خاطر نزدیکیشان به تفکر بیننده میتوانند برای او جذابتر و دوستداشتنیتر از حد معمول باشند و «کاپیتان فنتستیک» به خاطر این خط داستانی چنین جایگاهی را برای من دارد. گرچه تعداد دفعاتی که پایم را در هفته از خانه بیرون میگذارم، از انگشتان یک دست هم فراتر نمیرود، اما عاشق زندگی کردن در طبیعت و خواندن چیزهایی هستم که ممکن است در شلوغی شهر هیچوقت فرصتش را گیر نیاوریم.
«کاپیتان فنتستیک» اما
دربارهی نکات مثبت دل کندن از شهر و شروع زندگیای در انزوا نیست. مت راس
به عنوان نویسنده و کارگردان طوری زندگی روزانهی خانوادهی بن را به تصویر
میکشد که به آنها غبطه بخوریم. به پدر دانا و کاربلدی که بچههایش را با
تمرینهای سخت از کودکی انسانهایی سرسخت و مقاوم بار میآورد و کسی که
کاری میکند تا آنها به جای تلف کردن وقتشان با اسباببازی، کتابهای
پیچیدهی تاریخ و فلسفه و ریاضی بخوانند .
ماجرا از این قرار است که بن و همسرش لزلی سالها پیش تصمیم گرفته بودند که در دل جنگل زندگی کنند و بچههایشان را آنجا بزرگ کنند. بنابراین خیلی وقت است که همراه با شش فرزند قد و نیمقدشان با شکار و فروش صنایع دستیای که درست میکنند شکمشان را سیر میکنند و خرجشان را درمیآورند.
بعد از مریضی مادر بچه ها بن بچهها را به تنهایی بزرگ میکند. نحوهی آموزش او هم طوری است که کار کردن دختر هشت سالهاش با چاقوی شکار عادی است، حفظ کردن کتابهای فلسفه و تاریخ بخشی از روتین شبانهشان است و هفتهای یکی-دوبار صخرهنوردی هم ردخور ندارد...
برای خیلی از تماشاگران این روش خیلی خوبی برای
لذت بردن از زندگی به نظر میرسد. چه کسی دوست ندارد فنون دفاع شخصی را از
زمانی که دهانش بوی شیر میدهد از حفظ نباشد یا تعریف دقیق فاشیست را
نداند.
همین کاری میکند تا به بن افتخار کنیم. او تصمیم درستی گرفته که بچههایش را از شستشوی مغزی جامعه دور نگه داشته است و به روش خودش آنها را با تمام باورها و مکتبهای اعتقادی آشنا کرده است. اما نکند اشتباه میکنیم. نکند نحوهی آموزش بچهها توسط بن مشکل داشته باشد؟
تا وقتی که بچهها همراه با پدرشان در جنگل هستند، همهچیز در امن و امان به نظر میرسد و این بچهها فرمانروای جنگل. اما به محض اینکه آنها مجبور میشوند برای حضور در مراسم ترحیم مادرشان به درون جامعه برگردند، کمکم ترکهای آموزش ایدهآل بن هم فاش میشوند. مخصوصا جایی که یکی از دخترهای بن دربارهی کتاب «لولیتا» حرف میزند. دختر بن از این میگوید که من از یک طرف از شخصیت اصلی کتاب که عاشق یک دختر کم سن و سال شده متنفرم و از طرف دیگر با او همذاتپنداری میکنم، میدانم فکر پلیدی در سر ندارد و میدانم این عشق او واقعی است اما...
در این صحنه گویی مت راس دارد دربارهی شخصیت اصلی فیلم خودش حرف میزند و اولین خط را به تماشاگران میدهد که با دقت بیشتری به نحوهی رفتار او با فرزندانش فکر کنید.
بچههای بن به لطف او خیلی خیلی بیشتر از سنشان میفهمند و به نظر میرسد در مقابل هر خطری مقاوم باشند، اما به محض اینکه آنها قدم به جامعه میگذارند متوجه میشویم که آنها نحوهی برخورد با دنیای واقعی را نمیدانند.
بچههای بن نمیتوانند با هم سن و سالهای خودشان ارتباط برقرار کنند، چیزی دربارهی فرهنگ عامه نمیدانند و با اصول روابط اجتماعی مشکل دارند. کافی است مدتی را با غریبهها سپری کنند تا متوجه شوند یک جای کار میلنگد و آن هم این است که آنها از نگاه دیگران آدمهای عجیب و غریبی به نظر میرسند که کسی جدیشان نمیگیرد و با رفتارشان خود را انگشتنمای خاص و عام میکنند و تفاوت نحوهی بزرگ شدن آنها و دنیای واقعی چیزی است که درگیری اصلی فیلم را ایجاد میکند.
از یک طرف ما میدانیم که بن عاشق خانوادهاش است و کاری را انجام داده که به باور خودش به نفعشان بوده است و خود ما هم وقتی آنها را با دانش خودمان مقایسه میکنیم، از این روش آموزشی استقبال میکنیم، اما از طرف دیگر بچهها فقط یک سری کتاب و چندتا فنون رزمی را حفظ کردهاند. خودشان طعم زندگی را نچشیدهاند. آنها فقط یک مسیر از پیشتعیینشده را دنبال کردهاند. بنابراین وقتی آنها قدم به دنیای واقعی میگذارند، با تمام چیزهایی که میدانند مثل یک بچهی تازه متولد شده هستند که توانایی تصمیمگیری ندارند. چون تاکنون یکی به جای آنها تصمیم گرفته است.
وقتی سروکلهی پدربزرگ و مادربزرگ بچهها به ماجرا باز میشود، همهچیز دردناکتر میشود. جک به عنوان پدرزن بن میخواهد حق نگهداری از بچهها را از او بگیرد. او فکر میکند تصمیماتِ بن دخترش را به کشتن داده و نمیخواهد نوههایش هم به این سرنوشت دچار شوند. شاید در داستان دیگری جک به عنوان یکی از آن پدربزرگهای عوضی و نفهمی پردازش میشد که کفر تماشاگر را درمیآورند و اگرچه چنین چیزی در اینجا هم صدق میکند، اما ما میدانیم کسانی که از بیرون به خانوادهی بن نگاه میکنند، میتوانند چنین اشتباهی مرتکب شوند. از آنجایی که فیلم از زاویهی دید بن روایت میشود، تماشاگران قادر به درک او هستند، اما دیگران او را به عنوان یک دیوانه میبینند که خیلی هم اشتباه نیست.
یکی از نکات مثبت مت راس این است که موفق شده کاراکتر بن را برروی این لبه بنویسد و بازی ویگو مورتنسن هم این موضوع را تکمیل میکند. مورتنسن واقعا ستارهی فیلم است. کسی که کاری میکند تا بن در آن واحد مغرور، خشمگین و بیتاب و همچنین گرم، دوستداشتنی و غمخور بچههایش باشد. او پدر سرسخت اما تحسینبرانگیز و شوهر غمگینی است که میخواهد آخرین وصیت همسرش را به هر ترتیبی که شده عملی کند و مورتنسن همهی اینها را با قدرت و ظرافت اجرا میکند.
اگر این کاراکتر اینقدر خوب نوشته و بازی نمیشد، بن به عنوان کاراکتر تنفربرانگیزی به تصویر درمیآمد. کسی که بچههایش را در خطر آسیبدیدگی و مرگ قرار داده. کسی که به آنها قدرت انتخاب نداده. کسی که آنها را به انزوا کشیده و ذهنشان را «آکبند» نگه داشته است.
اما با او که وقت میگذرانیم میفهمیم که درست یا اشتباه، انگیزههای بن برای این کار قابلدرک هستند. او خواسته بچههایش را طوری بزرگ کند که در برابر تمام وسوسهها و مشکلات دردناک بزرگسالی مقاوم باشند. اما حقیقت این است که خود فرد باید با برخورد با این مشکلات پوستکلفت شود. این وسط، اگرچه بعضیوقتها (مثل خواستگاری بودوان از آن دختر) آنها به خاطر ندانستن فرهنگ عامه خودشان را خجالتزده میکنند، اما بعضیوقتها این نوع آموزش به کمکشان میآید و فیلم از این طریق نشان میدهد که کار بن را هم کاملا رد نمیکند.
مثل وقتی که بچهها به جای اینکه گریه و زاری کنند و غصه بخورند، به خاطر آموزشهای پدرشان به دور جنازهی درحال سوختن مادرشان حلقه میزنند و میخوانند و میرقصند و یک لحظهی ناراحتکننده را به یکی از زیباترین صحنههای فیلم تبدیل میکنند...
1.این فیلم درباره ی تضاد و کشمکش بین دو فلسفه ی متفاوت حول تربیت کودکان در دنیای امروز می باشد.نمایشنامه ی مّت راس (بخصوص در اوایل فیلم) و ارائه راه حل های آسان برای پایان های گیج کننده گاهی اوقات آدم را دچار سردرگمی می کند ولی کارگردان/نویسنده ی فیلم با ارائه لحظاتی هوشمندانه از قدرت و غم آدم را قادر به چشم پوشی از این خطاها می کند.
"کاپیتان خارق العاده"به عنوان گواهی مبنی بر دشواری های پرورش کودکان به روش های غیر معمول می باشد، به خصوص زمانی که نقطه ثقل خانواده (فوت کردن مادر) توسط غم و اندوه از هم پاشیده شده و نیاز غیر قابل اجتناب فرزندان بزرگتر برای استقلال به نمایش گذاشته شده است.
2.در رابطه با تطابق این فیلم با جامعه ی کنونی خود (ایران)..
نخست
صریح و راستگو بودن پدر در مواجهه با پرسش های فرزندان خود.در جامعه ی ما
سال ها به خاطر چیزی که آن را شرم و حیا می نامیم پدر و مادرها از پاسخ به
سؤالات فرزندان خود راجع به مسائل جنسی و از این قبیل اجتناب می کنند و این
مسئله باعث بروز اتفاقات ناگواری همانند تجاوز و سوء استفاده از کودک می
شود چون کودک هیچ اطلاعی نسبت به بدن و حقوق خود ندارد یا سیستم اموزشی در
جامعه ی ما به گونه ای است که دوازده سال از عمر کودک و نوجوانی یک دانش
اموز صرف مطالبی می شود که ٤٠ درصد ان هم در آینده به کار او نمی آید.در
این باب اشاره ای می کنم به سکانسی از فیلم که بن و فرزندانش پس از اطلاع
از فوت همسر و مادرشان به خانه ی خاله ی بچه ها می روند و خاله ی بچه ها
ابراز نگرانی از شیوه های تربیتی و آموزشی بن دارد و بن با فرا خواندن دو
پسر آنها راجع به لایحه ی حقوق سوال می پرسد و هیچ کدام از آنها پاسخی برای
سوال ندارند ولی در مقابل زاجا دختر خردسال بن به راحتی به سوال جواب می
دهد و بن از او می خواهد که خوانش شخصی اش را از لایحه حقوق بیان کند و این
نشان دهنده ی این است که بن فقط به فرزندان خویش مطالب کتابی و طوطی وار
آموزش نداده بلکه آنها را به تعقل و تفکر و مداقه نیز تشویق کرده است.
3.انسان
هایی که نمی خواهند غرق در زندگی شوند و مانند میلیون ها انسان دیگر روی
کره ی زمین بخشی از سیستم یعنی زندگی شوند.افرادی که از تکنولوژی و زندگی
ماشینی خسته شده اند و به دنبال تعریف دیگری از شیوه ی زندگی خویش هستند
اما در مقابل دیگر افراد جامعه به نظر عجیب و غریب دیده میشوند همانند بن و
خانواده اش در فیلم کاپیتان شگفت انگیز.بن به زندگی سطحی و ریل گذاری شده ی
مرسوم تن نمیدهد و به دنبال این است تا فرزندان خودش را جسور و پرسشگر بار
بیاورد و به تحصیلات اکادمیک اعتقادی ندارد.او انسانی صریح و راستگو در
مواجهه با پرسش فرزندان خود است به عنوان مثال وقتی زاجا دختر کوچکش از او
درباره ی ارتباط جنسی می پرسد او بدون پرده و لاپوشانی دست به تعریف میزند
در حالی که وقتی متوجه میشود که دختر بزرگترش کتاب لولیتای ولادیمیر
ناباکوف را میخواند به او میگوید که او این کتاب را به وی معرفی نکرده است
اما او را از خواندن منع نمیکند...
«بن» در حقیقت تلاش میکند تا یک پکیجِ مینیمالی از یک آرمانشهرِ
کامل را خلق کرده و پرورش دهد. اعضایِ خانواده تحتِ سختترین و شاید غیر
منتظرهترین متدهای تربیتی، هم از لحاظِ جسمانی و هم از لحاظِ ذهنی بزرگ
شده و پرورش مییابند.
فضا و تفکرِ حاکم بر «بن» و خانوادهاش، چیزی است به شدت غیرمنتظره و غیرِ واقعی. همه چیز در تفکر، گفتار و کردارِ این خانواده با آنچه که ما در عمل میشناسیم تفاوت دارد. سانسور نداریم، نفیِ آزادیِ بیان نداریم، کاپیتالیسم و مصرفگراییِ آمریکایی رد میشود. در حقیقت هدف، رسیدن به بهینهترین و کاملترین نسخهای از انسان است که هم جسم و هم ذهنی ورزیده داشته باشد. اما به چه قیمتی و با چه روشی؟
زمانی که متوجه میشویم سانسورِ عقاید و نظرات جایی در تفکرِ این خانواده ندارد، زمانی که سیستمِ سرمایهداریِ آمریکایی نفی میشود (یا به تمسخر گرفته میشود)، زمانی که رمانِ «لولیتا» (Lolita) از جنبهای دیگر تحلیل و بررسی میشود و بسیاری دیگر، همگی این حس را به وجود میآورند که نه! این شیوه از تفکر و کردار نمیتواند آنقدرها هم بد باشد، بلکه شاید منطقی هم به نظر برسد. در واقع این شیوه از تفکر و زیستِ انسانی هر چه باشد، از آن مزخرفی که در جامعه فعلی (مشخصا جامعه غربی و آمریکایی) جریان دارد، بهتر است. این نوع زیست، چیزی است مقابلِ زیستِ بد و مصرفگرایِ امروزی که آدمهایِ جامعه را خنگ و ابله بار میآورد.
فیلم میخواهد پس از خلق و بسطِ چنین فضا و موقعیتی چه کار کند؟ میخواهد روندی را طی کند که در تاییدِ این تفکر است؟ یا میخواهد آن را نفی کند؟ یا به چالش بکشد؟ پرورش و تربیتِ چنین خانوادهای دور از جامعه معمولِ امروزی، آیا تماما خوب و لازم است؟ یا اینکه روشِ تربیتیِ این خانواده نیز چیزی به اندازه همان روشِ امروزی اشتباه است؟ مسیری که در فیلم Captain Fantastic طی میشود، آیا در تاییدِ این روش و منش است یا چیزی خلافِ آن؟ برایِ آنکه این مسئله واردِ چالش شود، مراسمِ خاکسپاریِ مادرِ خانواده بهانهای میشود تا «بن» و فرزندانش به جامعه بیرون (جامعه نرمالِ امروزی که ما میشناسیم) ورود پیدا کنند و از این پس باید شاهدِ کنشِ میانِ این خانواده و جامعه باشیم.
مشکلِ دومِ فیلم Captain Fantastic این است که در طیِ این مسیر، شاهد رفتارها و اتفاقهایِ ضد نقیضی هستیم که تماما هر آنچه که فیلم در ابتدا پنبه کرده بود، رشته میکند. سکانسِ دزدی از مغازه به معنایِ واقعی یک تناقضِ بزرگ در سناریو محسوب میشود! تمامیِ شعارهایی که راجع به سرمایهداریِ آمریکا و نفیِ آن داده میشد، در همین پلات از فیلم نابود میشود. وقتی دخترِ «بن» از سقفِ خانه پدر بزرگش به زمین میخورد، «بن» فورا کوتاه آمده و تسلیم میشود.
اگر «بن» به اصول و روشِ تربیتیِ خودش پایبند است، معنایِ این رفتارهایِ متناقض دیگر چیست؟
«بن» در جاهایی بر اصولِ خودش اصرار دارد، در جاهایی دیگر، خودش اصولِ خودش را زیر پا میگذارد. قسمتی که «بن» و فرزندانش، به خانه یکی از اقوامشان میروند را به یاد آورید. «بن» اصراری بر مخفیکاری ندارد، حتی اگر لازم باشد برایِ فرزندِ کم سن و سالش توضیح دهد که دقیقا «کراک» چیست.
سکانسِ پایانیِ فیلم Captain Fantastic، یک پایان باز است ولی به شدت بی منطق. بی منطق زیرا که متوجه نمیشویم اگر روشِ تربیتیِ «بن» بهتر است، پس چرا از خود تغییر نشان داده و فرزندانش را راهیِ مدرسه میکند؟ اگر خیر، پس تکلیفِ آن شیوه از زندگی در خانهای درب و داغان و پرورش مرغ و تخممرغ دیگر چه صیغهای است؟ این دقیقا همان تردید و تناقضی است که در مسیرِ فیلم مشاهده کردیم که این بار نیز در پایانِ فیلم تکرار میشود. بنابراین فیلم نیز با همین پایانِ متناقض بسته میشود.
نقد و بررسی فیلم Captain Fantastic (کاپیتان خارق العاده)
نقد و بررسی فیلم Captain Fantastic ؛ کاپیتان بی نظیر ولی پر تناقض
- جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۲ ب.ظ