خیانت نهائی
در اینجا اشاره من تنها به حقایقی بدیهی است. استراتژهای سیاسی از جناح های گوناگون، محتاطانه این مسائل را مسکوت می گذارند تا کسی به خود جرئت ندهد که این واقعیت را افشاء نماید که ما کاری جز ترویج اکاذیب نمی کنیم و در این روند شریک جرم محسوب می شویم.
سیستمی که امروز نام دموکراتیک برخود نهاده است، رفته رفته به حکومت اغنیا بدل شده و دیگر شباهتی به حکومت مردم ندارد. نمی توان بدیهیات را انکار کرد .
دموکراسی فراخوان توده های فقیر برای رای
دادن است و نه برای حکومت کردن.
حتی به فرض آن که دولتی متشکل از فقرا برسر کار بیاید، دولتی که بدان گونه که ارسطو در « سیاست » از آن سخن می گوید، نماینده اکثریت مردم باشد، در هر حال ابزارهای تغییر سازماندهی جهان اغنیا را در اختیار نخواهد داشت. جهانی که همواره آنان را تحت سلطه و نظارت خود نگاه داشته و بی مهابا سرکوبشان می کند.
این به اصطلاح دموکراسی غربی اکنون چنان سیر قهقرایی را در پیش گرفته است که دیگر قادر به توقف نیست و پی آمدهای آشکار این روند نفی اساسی سیستم خواهد بود. دیگر نیازی نیست که کسی مسولیت نابودی دموکراسی را به عهده گیرد. این سیستم خود پیوسته در حال انتحار است.
حال چه باید کرد ؟ آیا می توان آن را اصلاح نمود ؟
می دانیم که اصلاحات، چیزی نیست جز تغییر حداقل لازم تا در واقع هیچ چیز تغییر نکند.
آیا باید آن را از نو ساخت ؟ چه دورانی از گذشته ما به اندازه ی کافی دموکراتیک بوده است تا بتوان با استفاده بر آن با مواد و مصالح نو به آن چه که در حال زوال است جانی تازه بخشید ؟ دوران یونان باستان ؟ دوران جمهوری های سوداگر قرون وسطی ؟ عصر لیبرالیسم انگلیس در قرن هفدهم ؟ عصر روشنگری در فرانسه ؟ پاسخ ها نیز مانند پرسش ها بیهوده و بی ثمر خواهند بود.
پس چه باید کرد ؟ باید از ارزیابی دموکراسی به عنوان ارزشی مسلم، ابدی و ازلی دست برداشت. در جهان امروز که همه چیز به مباحثه گذاشته می شود، تنها یک تابو باقی مانده است و آن دموکراسی است. دیکتاتوری که بیش از چهل سال بر پرتغال حکومت کرد می گفت : « خدار را نمی توان زیر سوال برد، میهن را نمی توان زیر سوال برد، خانواده را نمی توان زیر سوال برد ». امروز ما خدا و میهن را زیر سوال می بریم و اگر به خانواده نمی پردازیم به دلیل آن است که این نهاد، خودش خود را زیر سوال برده است. اما ما هنوز دموکراسی را زیر سوال نمی بریم.
حرف من این است که باید دموکراسی را در همه مباحثات خود زیر سوال ببریم. اگر راه چاره ای برای زایش دوباره آن نیابیم، نه تنها دموکراسی بلکه هر روزنه امیدی برای آن که روزی شاهد رعایت حقوق بشر در جهان باشیم را نیز از دست خواهیم داد که این همانا عظیم ترین شکست زمانه ما و نشانه خیانتی خواهد بود که طنین آن تا ابد در تاریخ بشریت به گوش خواهد رسید.
+بخشی از یک مقاله - ژوزه ساراماگو - بینایی
- سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ب.ظ
استفاده کردم