اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست..
يكشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۱۴ ب.ظ
نگفتمت مَرو آن جا که آشنات منـم
در این سراب فنا چشمـه حیات منم
وگر به خشم رَوی صد هزار سال ز ِ مـن
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش ِ جهان مشو راضی ؟
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهــی
مرو به خشک که دریــای باصفات منم..
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو ؟
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
- يكشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۱۴ ب.ظ
نگفتندت مبادا خام گردی
اسیر دلبری بدنام گردی
نگفتندت که تنها یک نظر کن
مبادا خیره توی جام گردی
نگفتندت مبادا شاعر مست
دچار گردش ایام گردی
نگفتندت مبادا مثل مرغان
برای دانه ای در دام گردی
نگفتندت چو در میخانه رفتی
گرفتار هزاران وام گردی
نگفتندت مگو از حق حقیقت
که می ترسم تو هم اعدام گردی