خلاصه داستان : عدم توجه پدر و مادری سهل انگار به دختر کوچکشان سبب کشش نادرست او به سمت مردی بالغ است . گرچه خود دخترک هم از آنچه میخواهد آگاهی چندانی ندارد اما خشم لحظه ای و کودکانه اش آتش به زندگی مردی میانسال میزند..
یادداشت :
1. در هر جایی از این کرهی خاکی «کودک» در فرهنگ عمومی معصوم است و پاک، که به نظر هم درست میرسد؛ اما وینتربرگ بهدرستی انگشت روی این موضوع میگذارد که رفتارها و کنشهای افراد بالغ در از بین رفتن این معصومیت موثر است. و کودک، با معصومیتی ازدسترفته خطرناک است و گاهی ویرانگر.
2.باید به دنبال ریشه دروغ دخترک بود. همان اوایل فیلم و در گفتگوی دو نفره لوکاس با کلارا متوجه میشویم که پدر کلارا، تئو، که صمیمیترین دوست لوکاس هم هست جلوی دخترش از الفاظ رکیک استفاده میکند و کلارا آنها را یاد گرفته و هنگام صحبت با لوکاس به زبان میآورد. مورد بعدی تصویر مستهجنی است که برادر دختر به شوخی به او نشان میدهد؛ تصویری که در ذهن دختر نقش میبندد و مقدمات دروغ او را فراهم میکند. اعمال بزرگسالان میتواند به راحتی بر روحیه کودکان تاثیر بگذارد و به رفتارهای آنها سمت و سو ببخشد. اینکه میگوییم «بچه است و نمیفهمد» تنها توجیهی برای مجاز جلوه دادن اعمال و رفتار مخربمان است. پس دروغ کلارا ریشه در رفتار خانوادهاش و طبیعتا جامعه دارد . کلارا انعکاسی از این جامعه به ظاهر مدرن و متمدن است..
3."شکار" مخاطب را از دو جهت متاثر میکند. اول اینکه در این فیلم شاهد موقعیتهای متنوع دراماتیکی هستیم که با پرداخت حساب شدهشان میتوانند ما را از لحاظ حسی درگیر و با شخصیت اصلی داستان همراه کنند. دوم هم اینکه این فیلمی است که در پس به تصویر درآوردن داستان مردی که با یک دروغ بچهگانه زندگیاش تا مرز نابودی کامل پیش میرود، بسیاری از رفتارها و میلهای باطنی مخرب ما انسانها را پیش رویمان قرار میدهد و در واقع توی صورتمان میکوبد.
4."شکار" فیلمی است که با تمرکز بر موقعیتی تاثیرگذار، مخاطبش را تحت فشار قرار میدهد. برای همین هم هست که هنگام دیدن چنین فیلمی، قرار نیست به ما خوش بگذرد.
5.همانطور که در نقد فیلم DogVille اشاره شد ، جامعه ( و یا انسان های بیمار ) برای نشان دادن و بروز عقده ها ، بیماری های روانی و خشونت های ذهنی شان اغلب نیاز به یک بهانه ، اتفاق یا شرایط خاص دارند .. در اینجا متهم شدن یک مرد از اهالی یک شهر کوچک به آزار جنسی کودکان ، دستمایه ی بروز این بیماری هاست..
6.انسان مدرن که لوکاس نماد آن است – در این جهان نیمهمدرن که بسیار دوست دارد لباس مدرن بر تن کند – تنهاست. این جهان نیمهمدرن خشونت را به عنوان ابزار دفع و مجازات در زیر پوست خود نگه میدارد و در زمان مورد نیاز به کارش میگیرد...جامعهای که چند روز پیش لوکاس را مهربانانه دربر میگرفت اکنون او را سنگدلانه به گوشهای میاندازد و حتی از آزار فرزند بیگناهش لذت میبرد.
اما جامعهای که خود جرم را میپروراند آیا توانایی صدور حکم در قبالش را دارد؟ جامعهای که گاه حتی جرم و مجرم را به درستی نمیشناسد ؟
7.این فیلم برای من کمی شبیه به فیلم Atonement – 2007 بود. از لحاظ فرم داستانی و طوفانِ بلایی که گاهی دنیای رومانتیک دخترانه-زنانه سر باقی آدمها میآورد...
8.«شکار» یک اثر خوب است که میتواند ( مانند فیلم DogVille ) مخاطبش را در یک آزمون بازآفرینی فردی قرار میدهد..شکار با صراحت، حقایقی را نشانمان میدهد که هیچ دوست نداریم کسی آنها را به رویمان بیاورد..حقایقی که خوب است با پیدا کردن مثال های مخصوص خودمان و شخصی سازیشان به تدریج وارد زندگیمان کنیم..
9.هیچ چیز به آن سادگی که فکرش را میکنیم نیست. این حقیقتی است که پلان آخر فیلم هم آن را یادآوری میکند. هیچ چیز مثل اولش نخواهد شد و سایه شک تا پایان بر زندگی لوکاس سنگینی خواهد کرد. گویی دوران شکار هیچ وقت سر نخواهد آمد و انسانها هر روز دنبال قربانی تازهای میگردند، حتی اگر آن قربانی کسی از نزدیکان خودشان باشد..
The Hunt 2012
- ۴ نظر
- ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۰:۲۹