دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر همیشه بر حق بودن» ثبت شده است


شمار بسیار معدودی می توانند فکر کنند، ولی هر انسانی می خواهد باوری داشته باشد

بنابراین، چه راه دیگری باقی می ماند جز این که باوری را به طور حاضر آماده از دیگران بگیرند، به جای این که باوری مستقل برای خود دست و پا کنند؟

حالا که اوضاع از این قرار است، باور حتی صد میلیون نفر چه ارزشی دارد؟


+هنر همیشه بر حق بودن - آرتور شوپنهاور


من اصلی را که کلمه شرافت متضمن آن است به عنوان این که اصلی احمقانه است تخطئه میکنم .

زیرا به موجب آن هرگاه کسی به من اهانت کند ، شرافتم لکه دار میشود و این لکه را نمیتوانم از دامن خود بزدایم مگر این که اهانت شدیدتری در حق او روا دارم یا خون خصم یا خودم را بریزم !

من میگویم که شرافت حقیقی انسان را نه اعمال دیگران بلکه فقط و فقط اعمال خودش لکه دار میکند ..


+هنر همیشه بر حق بودن - آرتور شوپنهاور


آرتور شوپنهاور ، فیلسوف نامدار آلمانی ، در این کتاب ، که اثری منحصر به فرد در مجموعه آثار اوست ، رهنمودهایی برای غلبه بر حریف در بحث و مجادله بیان می کند .در این رهنمودها به ظاهر آنچه اصل است غلبه بر حریف به هرتدبیری است و غالباً مطالبی آمده است که جنبه جدلی دارد ، نه استدلالی .
با این حال ، از منظری دیگر ، خواننده در این کتاب با برخی آفات بحث و استدلال آشنا می شود ، آفاتی که به کرات در گفتگوها و بحث های روزمره نیز رخ می نمایند .

شوپنهاور در این کتاب توصیه هایی میکند که بی هیچ عذر و بهانه ای ماکیاولیایی هستند.

او معتقد است:  «جدل مناقشه آمیز عبارت است از هنر مباحثه به گونه ای که شخص، فارغ از درستی یا نادرستی موضعش، از آن عقب نشینی نکند.» شوپنهاور در این رساله عمدا از سوفسطائیان یونان باستان تقلید کرده است.
او می گوید: «ممکن است به طور عینی حق با کسی باشد، ولی با وجود این، از دید ناظران و گاهی از نظر خودش شکست بخورد. بنابراین خوب است که بدانیم چگونه در مواردی که حق با ماست، گرچه به نظر می رسد بدترین استدلال را داریم، بر خصم غلبه کنیم  ولی این امر مستلزم آن است که در عین حال بتوانیم حتی وقتی حق با ما نیست، بر خصم چیره شویم.»

شوپنهاور در پاسخ به این سئوال که چگونه ممکن است آدم ها به هنگام بحث فقط در پی پیروزی باشند و به حقیقت اعتنا نکنند، می گوید: «به سادگی» این دنائت فطری طبیعت بشری است .

این امر نتیجه «نخوت ذاتی» و این واقعیت است که مردم پیش از سخن گفتن فکر نمی کنند، بلکه پرحرف و فریبکارند آنها به سرعت موضعی اختیار می کنند و از آن پس فارغ از درستی یا نادرستی آن موضع، صرفا به خاطر غرور و خودرایی به آن می چسبند.
نخوت همیشه بر حقیقت غلبه می کند. این فریبکاری، این پافشاری بر سخنی که حتی به نظر خودمان هم نادرست است، گویای نکته ای است.

به عقیده شوپنهاور ما اغلب ابتدا باور داریم که حق با ماست، ولی سپس به وسیله استدلال خصم در باور خود متزلزل می شویم، و فقط در موعد مقرر درمی یابیم که از همه این حرف ها گذشته حق با ما بوده است. بنابراین خوب است که از حرف خود کوتاه نیاییم.

بر این اساس سستی عقل و سرسختی اراده ما به طور متقابل از یکدیگر حمایت می کنند.
شوپنهاور وقتی به «هنر همیشه برحق بودن» رجوع می کرد آن را سندی طنزآلود و طعنه آمیز می شمرد، هشداری به وسیله ارائه مثال، نه سرمشقی اخلاقی. بی پردگی محض و نمایان برخی از ترفندهایی که توصیف می کند حاکی از آن است که هنگام نگارش این رساله اغلب در پی طعنه و ریشخند بوده است.

هیچ کس شوپنهاور را یک ماکیاولیایی اصیل و مبدع هنرهای اهریمنی استدلال فریب کارانه نمی شمارد بلکه این رساله کوچک، عجیب، جالب و
جذاب را یکی از نمودهای خودسرانه نبوغ او و موافق با دیگر دیدگاه های فلسفی اش تلقی می کنند...

{ دانلود کتاب - هنر همیشه بر حق بودن }


بخشی از کتاب :

اگر طبیعت بشری پست نبود بلکه کاملاً شریف بود، می‌بایست در هر مباحثه‌ای فقط در پی کشف حقیقت می‌بودیم. نمی‌بایست کم‌ترین اهمیتی می‌دادیم به این که حق با ماست یا خصممان. می‌بایست این مسئله را بی‌اهمیت، یا، به هر حال، حائز اهمیتی ثانویه تلقی می‌کردیم.
ولی، در شرایط فعلی، دلمشغولی اصلی همین است. نخوت  ذاتی ما، که نسبت به قوای فکریمان حساسیت خاصی دارد، قبول نخواهد کرد که موضع اولیه ما نادرست و موضع اولیه خصممان درست بوده است.تنها راه‌حل این معضل آن است که همیشه به خود زحمت دهیم تا حکم درستی صادر کنیم.
به این منظور، انسان باید پیش از سخن گفتن بیندیشد. ولی، در مورد اکثر مردم، نخوت ذاتی با پُرحرفی و فریبکاریِ ذاتی توأم است. انسان‌ها پیش از این که بیندیشند سخن می‌گویند؛ و حتی اگر پس از آن بفهمند که سخن نادرستی بر زبان رانده‌اند، باز هم می‌خواهند این امر را وارونه جلوه دهند.

علاقه به حقیقت، که ممکن است تصور شود تنها انگیزه آن‌ها از بیان سخنی بوده که مدعی درستی‌اش هستند، جای خود را به منافع و مصالح نخوت می‌دهد.

بنابراین، به خاطر همین نخوت، آنچه درست است باید نادرست، و آنچه نادرست است باید درست به نظر برسد.