به کتابخانه برمیگیردم و در کاناپه و دنیای هزار و یک شب فرو میروم . دنیای واقعی مثل شگرد فیلمها آرام آرام محو میشود. تک و تنها درون جهان داستانم. احساس دلخواهم در این دنیا.
+کافکا در کرانه | هاروکی موراکامی| مهدی غبرایی
- ۲ نظر
- ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۵۱
+کافکا در کرانه | هاروکی موراکامی| مهدی غبرایی
گربه گفت : اسمم یادم رفته. یکی داشتم، میدانم، اما یک جایی وسط راه گفتم لازمش ندارم. بنابراین یادم رفته..
+کافکا در کرانه | هاروکی موراکامی| مهدی غبرایی
در میدان کنار ترمینال روی نیمکتی لم میدهم و به آسمان آفتابی زل میزنم. به خودم یادآوری میکنم که آزادم. مثل ابرهایی که در آسمان جولان میدهند، خودم هستم و خودم، یکسره آزاد .
+کافکا در کرانه | هاروکی موراکامی| مهدی غبرایی