دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نبرد دین و علم» ثبت شده است



Rust Cohle: Transference of fear and self-loathing to an authoritarian vessel. It's catharsis. He absorbs their dread with his narrative. Because of this, he's effective at proportion to the amount of certainty he can project. Certain linguistic anthropologists think that religion is a language virus that rewrites pathways in the brain. Dulls critical thinking.
Marty Hart: Well, I don't use ten dollar words as much as you, but for a guy who sees no point in existence, you sure fret about it an awful lot. And you still sound panicked.

+انتقال ترس و از خود بیزاری به یه پوسته اقتدار طلب..تزکیه نفس...ترسِ ملت رو با داستانهایی که روایت میکنه جذب میکنه...بخاطر همین، متناسب با قطعیت و یقینی که صحبت میکنه حرف هاش تاثیرگذارند.

برخی از انسان‏شناس‏ها معتقدند که مذهب، ویروس زبانیه که گذرگاه‏های مغز رو بازنویسی میکنه و باعث حمایت کورکورانه از چیزها میشه...

- خُب، من مثه تو کلمات قُلنبه سُلنبه بکار نمیبرم اما بعنوان مَردی که هیچ هدفی رو در خلقت نمیبینه خیلی جوش میزنی!


True Detective American drama series 9/10IMDb S1 E3


http://s9.picofile.com/file/8331107542/fc7698044a5f9c4466cc8fe66508810d.jpg 


راستش من در تمام طول سریال مارتی رو بیشتر از راست دوست داشتم. جملات اول رو هر انسانی با مطالعه و داشتن مقداری از اطلاعات میتونه بگه اما بینش دومی یه مرحله بالاتره، حتی بدون اطلاعات اولی.
قشنگ ترین وجه True Detective همراه کردن دو همکار و رقیب قدر بود که تحمل همدیگر رو نداشتند. قدیمتر ها یه آدم باهوش و یه آدم خنگ رو با هم همراه میکردند تا دومی از کارهای اولی مبهوت بشه و تحسینش کنه اما در سریال های جدید از این خبرها نیست. قطعا بازی مک کانهی شاهکاره اما برای من کاراکتر و واکنشهای مارتی جذاب تر، باورپذیرتر و به مراتب دوست داشتنی تره.


در روزگار مدرن ، ما انسان ها از سه تحقیر نظری بزرگ در رنج بوده ایم که هر سه نیز با علم پیوند دارند و با جزمیات مذهبی در تقابل قرار می گیرند .

نخستین تحقیر در قرن های شانزدهم و هفدهم به دنبال انتشار آثار کوپرنیک ، گالیله و کپلر اتفاق افتاد : زمین ، یعنی سیاره ی ما ، از مرکز کاینات اخراج شد ، سکون ممتاز و شاهانه ی خود را از دست داد و به دور خورشید شروع به چرخیدن کرد .

دومین تحقیر در قرن نوزدهم اتفاق افتاد : داروین به طرز قانع کننده ای ثابت کرد که نوع بشر صرفا نوعی از میان انواع بسیار است و ( ما حداقل مستقیما ) به وسیله ی خداوند و به الگوی او خلق نشده ایم ، بلکه به دنبال جهش های بی شمار در یک زنجیره ی بسیار طولانی ژنتیکی از سایر پستانداران انسان ریخت جدا شده ایم .

سومین تحقیر در پایان قرن نوزدهم ، به دنبال کار زیگموند فروید اتفاق افتاد : وی آگاهی یا روح ما را به چیزی پیچیده و عاری از وضوح تبدیل کرد ، متاثر از تکانه های ناخودآگاهی که ما بر آن سیطره نداریم .

در هر سه مورد ، یکی از ویژگی های استنثنایی خود را که به آن مباهات میکردیم و بر آن مبنایی الهیاتی تدارک دیده بودیم از دست دادیم . به این ترتیب ، بیش از پیش به آن چیزی شباهت پیدا کردیم که چندان خوشاندمان نیست...


+از کتاب معمای زندگی | نوشته فرناندو ساواتر

+به نظرم برای هر انسان سالم و عمیقی لازمه که اطلاعاتی هرچند کلی در مورد یک سری از علوم داشته باشه ..کتاب نبرد دین با علم نوشته ی برتراند راسل { دانلود از اینجا } میتونه مرجع مناسبی برای شروع باشه

این کتاب  که شامل 10 فصل :

1.میدان های نبرد  2.انقلاب کوپرنیکی  3.تکامل  4.جن شناسی و علم پزشکی  5.روح و جسم 6.جبرگرایی یا قطعیت 7.عرفان گرایی  8.هدف کیهانی  9.علم و اخلاق شناسی  10. نتیجه گیری

میتونه شما را نه بسیار عمیق اما به صورت صحیح و جالبی با شاخه های مختلف علم و نحوه و دلیل تعارض اون با ادیان آشنا کنه . خوندن فصل های 2 و 3 و 5 و 7 و 8 توصیه میکنم..

هرچند ارزش هر نوشته ی علمی  به روز بودن اونه و اگرچه از زمان نوشتن این کتاب بیشتر از 80 سال میگذره ، فکر میکنم این کتاب هنوز هم ارزش علمی خودش تا حدود زیادی حفظ کرده..



اگر قرار باشد به بقای شخصیت پس از مرگ جسم باور داشته باشیم باید تصور کنیم که پیوستگی زمانی خاطره ها یا دست کم عادت ها همچنان وجود خواهد داشت .

زیرا در غیر این صورت دلیلی در دست نداریم که بگوییم همان شخص از پیوستگی زمانی برخوردار بوده است . اما در همینجا فیزیولوژی دشواری هایی را پدید می آورد . عادت و حافظه هر دو از نتیجه آثاری که بر جسم - به ویژه مغز - گذاشته میشوند پدید می آیند .

چگونگی پیدایش عادات را می توان به چگونگی تشکیل بستر رود تشبیه کرد . آثاری که در جسم سبب پیدایش عادت و تشکیل حافظه میشود پس از مرگ و تباهی زدوده و محو میشود و اگر معجزه ای نباشد دشوار خواهد بود که به جسم تازه ای منتقل شود - جسمی که قرار است در دنیای دیگر در آن زندگی کنیم .

اگر قرار است روحی باشیم بدون جسم ، این نظر فقط بر تعداد دشواری های می افزاید .

در واقع فکر میکنم با توجه به دیدگاه های تازه درباره ی ماده ، روح بی جسم از نظر منطقی تردید پذیر است.ماده فقط روش معینی برای دسته بندی رویداد ها است و به این ترتیب جایی که رویدادها روی میدهند ماده نیز وجود دارد .

پیوستگی زمانی وجود شخص در سراسر زندگی جسم او اگر به موضوع تشکیل عادت وابسته باشد باید به موضوع پیوستگی جسم نیز وابستگی داشته باشد . اگر انتقال بستر رودخانه ای به آسمان به شیوه ای امکان پذیر باشد که هویت خود را از دست ندهد ، انتقال فرد هم به همانجا آسان خواهد بود..


+ نبرد دین و علم | برتراند راسل | دکتر احمد ایرانی