تماشای The Artist Is Present، برای من، صرفا تماشای مستندی دربارهی مارینا آبراموویچ نبود. فیلم بارها و بارها نفسم را بند آورد. فارغ از شخصیت مارینا آبراموویچ و دورههای مختلف کاریش، همکاری و عشق طولانیمدتش با «اولای»، همسر و پارتنر سابقش، پروژههای مشترکشان، رابطهشان، و نمایش کوتاهی از پرفورمنسهای مبتنی بر «رابطه»شان بود که من را به تمامی درگیر کرد.
مارینا آبراموویچ، چهرهی شاخص هنر مفهومی به خاطر اجراهای جنجالیاش معروف است. هنرمندی که آثارش به اندازه زندگیاش حیرتانگیزند. او از بدنش به مثابه سوژه و رسانه اصلی هنرش استفاده میکند. آبراموویچ در اواسط دهه هفتاد با اجراهای رادیکال و خلاقانهاش که با همکاری اولی هنرمند آلمانی تبار ساخته بود به شهرت رسید.
«هنر راحت است» نوشتهیی بود که آبراموویچ و اولی بر شیشه جلوی اتومبیل مینیون که خانهشان بود و در آن زندگی میکردند چسبانده بودند؛ اتومبیلی که حالا اثری موزهیی است. وقتی همکاری ۲۳ ساله این دو به پایان رسید، مارینا به تنهایی کارش را ادامه داد و در نهایت به نامدارترین پرفورمنس آرتیست زن بدل شد که بانی تبدیل اجرا به شکلی نهادینه از هنر بود.
او در اجرای سال 2010 خود که "The artist is present/هنرمند حاضر است" نام دارد، سه ماه یا عبارت دقیقتر، ۷۳۶ ساعت و ۳۰ دقیقه بر روی یک صندلی نشست تا با 10 هزار نفر، ارتباط بیواژه برقرار کند.
پیش از این فراخوان داده شده بود که مارینا آبراموویچ حاضر است با هر که رو در رویش بنشیند، به مدت یک دقیقه ارتباط بیکلام برقرار کند. یکی از افرادی که رو برویش نشست اولای، یار سابقاش بود که پس از ۲۲ سال با مارینا آبراموویچ رو در رو شد. ویدئوهای زیادی از آن چند ثانیه روی یوتیوب منتشر شده، اما پیشنهاد میکنم آن چند ثانیه را نه روی یوتیوب، که طی تماشای فیلم اصلی نگاه کنید. نگاه [عشاقی که پس از 22 سال رو در روی هم قرار گرفتن] به تمامی زبان ها حرف میزند.
در گذشته زندگی به عنوان یک هنرمند پرفورمنس کار ساده ای نبوده است و آنها سال های سال مجبور به زندگی در یک ون کنار هم دیگر بودند. ماریا میگوید ما مجبور به زندگی با چوپان ها در اطراف شهر بودیم در حالیکه کارمان دوشیدن شیر بز بود. بطری های آب یکبار مصرف را جمع میکردیم و میفروختیم و از پمپ بنزین ها، برای ماشینمان سوخت قرض میگرفتیم. من مجبور به حمام کردن در پمپ بنزین ها بودم. در ادامه ماریا اما از حال خوب آن دوران سخت هم میگوید اینکه چقدر ایمان، آرزو و معصومیت در زندگی آن زمانشان وجود داشته.." به طرز عجیبی آن زمان که در آن ماشین زندگی می کردم، خوشبخت بودم. تمام آن چیزی بود که همیشه می خواستم با مردی که عاشقش بودم. با هم کار می کردیم. سنت شکن بودیم و هرگز تسلیم هیچ چیز نمی شدیم."
وقتی از فقری که «مارینا» در دوران فعالیت هنریاش تجربه کرده، مطلع میشوید، افراط و تفریطهای کنونی او را میتوانید ببخشید؛ او در خانه ستارهشکلی زندگی میکند که یک اتاق، تنها به نوشیدن آب اختصاص دارد.
جدایی آبراموویچ با اولای پس از دوازده سال زندگی مشترک نیز، به نوبه ی خود، یک اثر هنری بود: در سال ۱۹۸۸ در یک اجرا موسوم به “عاشق ها: قدم زدن روی دیوار چین” که ۹۰ روز به طول انجامید، مارینا آبراموویچ از انتهای سمت شرقی دیوار چین و اولای از سمت غربی دیوار به قصد ملاقات یکدیگر به سوی مرکز دیوار به راه افتادند و و جایی در میانهی راه زمانی که به یکدیگر رسیدند، از هم جدا شدند.
مارینا تنها برای این که بتواند پروژهی دیوار چین را عملی را کند، هشت سال با مقامات چین مذاکره و نامهنگاری کرد. برای چینیها مشکوک بود که چرا دو نفر باید بخواهند از دو طرف دیوار چین به سوی هم حرکت کنند و نام پروژهی خود را دیدار عاشقانه بگذارند؟! این دیدار پایان رابطهای بود که از مدتها پیش عملا پایان یافتهبود.
مارینا میگوید پرفورمنس برای او رفتن به حوزههای ناشناخته است. عبور از چیزهایی که برای او وحشت دارد و تجربهی چیزهایی که نمیداند.
- ۱ نظر
- ۰۲ مهر ۹۶ ، ۲۲:۲۰