ما در دوران کودکی به شیوههای مختلف آسیب دیدهایم: "طرد، انتقاد، حمایت افراطی، بدرفتاری، یا بیتوجهی با محرومیت." در اثر این تجارب اولیه، تلههای زندگی بخشی از وجودمان شدهاند.
مسئله اینجاست که ما بعد از طی دوران کودکی و ترک خانه پدری، با ایجاد موقعیتها و با انتخاب افراد جدید به بازآفرینی همان شرایط تلخ اولیه دوران کودکی میپردازیم!
به عبارتی، در حال حاضر و در حوزه روابط اجتماعی، به جای والدین، آشنایانی جدید ما را کنترل میکنند، با ما بدرفتاری میکنند یا به نیازهای ما توجه نمیکنند.
این یعنی معمولا تلههای زندگی دست از سر ما برنمیدارند و به شکلی تداوم مییابند.
تله زندگی، اصطلاحی عامیانه است و واژهای که متخصصان برای اشاره به تله زندگی به کار میبرند، طرحواره است. مفهوم طرحواره از روانشناسی شناختی نشأت گرفته است.
طرحوارهها را میتوان اینگونه تعریف کرد: "باورهای عمیق و تزلزلناپذیری که در دوران کودکی درباره خود، دیگران و جهان اطراف در ذهنمان شکل گرفتهاند."
این طرحوارهها نقش تعیینکنندهای در شکلگیری احساس ما درباره خودمان دارند.
رها کردن این طرحوارهها مستلزم چشمپوشی از امنیتی است که در پناه این طرحوارهها به دست آوردهایم. بنابراین این باورها علىرغم آسیبی که به ما میزنند، در پناه آنها احساس امنیت میکنیم زیرا به ما قدرت پیشبینی پذیری و اطمینانآفرینی میدهند.
این باورها را میتوان به امنیت داشتن فردی ترسو در خانه تشبیه کرد. به همین دلیل شناختدرمانگران اعتقاد دارند که تغییر این باورها، کاری سخت و طاقت فرسا است.
- ۱ نظر
- ۲۶ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۲۲