هر گونه تأملی بر سفر منوط به احتمالا چهار نوع بررسی است، یکی نزد فیتزجرالد، دیگری نزد توینبی، سومی نزد بکت، و نهایتا آخری نزد پروست. اولی ذکر میکند که سفر، حتی به جزایرِ ناشناخته و طبیعتِ پرت و خارج از سکنه، هیچگاه با «گسستِ» واقعی برابر نمیشود، اگر فرد انجیلش، خاطراتِ کودکیاش، و عادات فکریاش را با خود همراه ببرد.
دومی بر این نکته اشاره دارد که سفر در تمنای رسیدن به ایدهآل کوچیدن است، اما این آرزویی مضحک خواهد بود، چرا که کوچگرها در حقیقت، مردمانی هستند که رو به پیش نمیروند، که نمیخواهند جایی را ترک کنند، که بر زمینی که از آنان گرفته شده، چنگ میزنند، همان région centrale شان (شما خودْ حین صحبت راجع به فیلمی از وان دِر کوکِن، میگویید به جنوب رفتن لاجرم به معنای رودررو شدن با مردمی است که میخواهند همان جایی که هستند بمانند). زیرا طبقِ سومین و ژرفترینِ این بررسیها، یعنی ملاحظات بکت، «تا جایی که من میدانم، ما به خاطرِ لذتِ مسافرت سفر نمیکنیم؛ ما کودنیم، اما نه آنقدر کودن.»
پس نهایتا چه دلیلی وجود دارد غیر از به چشمِ خود دیدن، رفتن برای مطمئن شدن از چیزی، از احساسِ بیان ناشدنیِ حاصل از یک رویا یا کابوس، حتی اگر تنها فهمیدنِ این باشد که آیا چینیها به همان زردیای که گفته میشوند هستند، یا آیا رنگی غیر محتمل، مثلا اشعهی سبز ، هوایی مایل به آبی یا ارغوانی واقعا در جایی وجودِ خارجی دارد. پروست گفت، رویابینِ واقعی کسی است که میرود تا چیزی را به چشمِ خود ببیند… و در موردِ شما، آنچه قصد دارید در سفرهایتان از آن یقین حاصل کنید، آنست که جهان واقعا دارد به فیلم تبدیل میشود، پیوسته بدان سمت در حرکت است، و اینکه این همان چیزیست که تلویزیون به آن میرسد، تبدیل شدنِ سرتاسرِ جهان به فیلم: بنابراین سفر کردن دیدنِ این واقعیت است که شهر، یا یک شهرِ خاص، به چه نقطهای در تاریخِ رسانهها رسیده است. بدین ترتیب شما سائوپائلو را به عنوان شهر-مغزی خود-مصرفگر توصیف میکنید.
شما حتی به ژاپن میروید تا کوروساوا را ببینید و به چشم خود ببینید که چگونه در فیلمِ آشوب، باد در ژاپن بادبانها را پُر میکند؛ اما از آنجاییکه در آن روزِ به خصوص بادی نمیوزد، به جای باد پنکههای بزرگِ تأسفباری را میبینید، که به طرز معجزه آسایی مکملِ درونیِ مانایی را به تصویر میبخشند، یعنی همان زیبایی یا اندیشهای که تصویر حفظ میکند تنها به این دلیل که آنها فقط درونِ تصویر است که وجود دارند، چرا که تصویر آنها را خلق کرده است.
+ از نامهی ژیل دلوز به سرژ دنی
- ۰ نظر
- ۰۴ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۵۷