بچهها نیاز به توجه دارند. اگه این نیاز در حالت عادی برطرف نشه شروع به انجام دادن کارها غیرعادی میکنند. مثلا غذاشون رو پخش میکنند یا اسباب بازیشون رو سمت مهمونها پرتاب میکنند. حالا توجه همه رو جلب کردند، هرچند شکلی از توجه منفی. اما برای اونها تفاوتی نمیکنه، یعنی صرف دیده شدن کافیه. برای همین میگن وقتی کار به ظاهر زشتی از کودکتون دیدید خیلی هم روش تمرکز نکنید. چون ممکنه با شدت بیشتری مرتکبش بشه.
ما بزرگ میشیم و همچنان نیازمند دیده شدن هستیم. بعضیها با تکیه به پارامترهای ظاهری اینکار رو اینجام میدن و بعضی ها با تمرکز بر درون. پارامترهای ظاهری شامل اندام بدن: که با ورزش یا جراحی تغییر میکنه و صورت، که با عملهای زیبایی و آرایش آراسته میشه. پوشیدن لباسهای مارک، خرید وسایل لاکچری و مدل موهای عجیب و غریب از راههای معمول دیگه ست.
تمرکز بر درون، ضمن اینکه بازتاب بیرونی اش هم حفظ بشه راهکارهای دیگه ای داره. به طور کلی پرداختن به علم، فلسفه و هنر [تمامی هنرها شامل: موسیقی، رقص، نقاشی، مجسمه سازی، معماری، ادبیات، نویسندگی، تئاتر و سینما] میتونه راهی برای جلب کردن توجه دیگران باشه.
تصور میشه حساب نوابغ و شاهکارهاشون از بقیه مردم، که تقریبا تمام عمر تلاش مذبوحانه و نسبتا ناموفقی برای دیده شدن میکنند، جداست. اما فرضیه ای وجود داره که حتی خلق شاهکارهای بزرگ هم شکل پیچیده از آیین جفت گیریه!
به هرشکل، در حالیکه پرداختن به علم، فلسفه و هنر شکل بالغانه ای از جلب توجه تصور میشه، راهکارهای بیرونی با تکیه بر پارامترهای ظاهری توسط همین گروه کاری سطحی و بی ارزش قلمداد میشن. اما به نظر میرسه نفس عمل شبیه به همه و به یک اندازه فاقد وجاهت.
یاوه گویی راه دیگه ای برای جلب توجهه. شبکه های اجتماعی مخصوصا اینستاگرام فرصت مناسبی برای این افراد فراهم کردند. عموما فردی که نتونسته با زیبایی یا هنر توجه دیگران رو جلب کنه با زدن حرفها یا انجام کارهای عجیب و غریب اینکارو میکنه و موفق هم میشه. درست مثل بچه ها. در اختیار گرفتن تریبون به هر قیمتی!
جلب توجه شکل های پنهان تری هم داره. برای مثال خداحافظی کردن و پاک کردن شبکه های اجتماعی (مثلا حذف وبلاگ) میتونه بیانگر چنین نیازی باشه. یعنی کسی که نتونسته با حضورش توجه و ارزشی که مدنظرش بوده رو بدست بیاره سعی میکنه با رفتن یا حتی فقط تظاهر به رفتن چیزی رو که میخواد بدست بیاره.
با تمام این اوصاف، من فکر میکنم "نیاز" داشتن به مورد توجه قرار گرفتن اگرچه جنبه های مثبتی هم داره (چون مثل موتور محرکه انسان میمونه و ممکنه باعث پیشرفت ظاهری بشه) اما در کل امر مثبتی نیست و با آزادی انسان در تضاده.
مولانا هم با من در این زمینه موافقه! همانطور که در مثنوی معنوی گفته: درهوای آن که گویندت: زَهی(یعنی آفرین)/بسته ای در گردن جانت، زِهی!
مثل خیلی از مشکلات دیگه، داشتن خودآگاهی و آگاه بودن از ریشه کارهای به ظاهر ساده و بی دلیلی که انجام میدیم میتونه کلید حل بخشی از این مسئله باشه. خودآگاهی و البته خودشناسی و تمرین. جست و جو کردن و سرک کشیدن در خود خیلی وقتها میتونه جذاب و مفید باشه!
ممنون که این پست تقریبا طولانی رو خوندید. به هرحال این نوشته هم تلاشی بود برای جلب کردن توجه شما!
حتی همین جمله بالا هم تلاش دیگه ای برای اینکار بود :) برای اینکه بگم: وای چقدر خودآگاهم من!
دور بی پایان و لایه های بینهایت. انگار نمیشه هیچ پایانی براش متصور شد، مگه نه؟