دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تجربه‌های زندگی» ثبت شده است


۱. با هرکسی که کنارش نشسته بودم حرف می‌زدم.
۲. از فرصت همکلاسی بودن برای پیدا کردن چند هم‌رشته‌ای آشنا و مورد اعتماد استفاده می‌کردم.
۳. فعالیت پشت صحنه رو تو گروه تئاتر دانشگاه تجربه می‌کردم.
۴. تو انتخابات یکی از کانون‌ها شرکت می‌کردم.
۵. از سالن تربیت بدنی دانشگاه بیشتر استفاده می‌کردم.
۶. جز کادر اجرایی یک همایش یا مراسم بودن رو امتحان می‌کردم.
۷. سر کلاس ساکت نمی‌نشستم و با گوشی کار نمی‌کردم.
۸. بیشتر کمک می‌خواستم.
۹. کار دانشجویی می‌کردم.
۱۰. با آدم‌های بیشتری از رشته‌های دیگه دوست می‌شدم.
۱۱. برای معاشرت و مشورت گرفتن از استادهای فهیم و فخیم بیشتر تلاش ‌می‌کردم.
۱۲. سعی بیشتری در ادب کردن استادهای بدکاره و شریر با روش‌های تارانتینویی و لانتیموسی می‌کردم.
۱۳. در امتحانات بیشتر دغل‌کاری می‌کردم.
۱۴. از اول و به شکل مرتب پیش روانشناس‌های دانشگاه می‌رفتم.
۱۵. کارآموزی‌ها رو جدی‌تر می‌گرفتم.
۱۶. از کتاب خونه دانشگاه به شکل بهتری استفاده می‌کردم.
۱۷. تا حد امکان کتاب‌ها رو به زبان اصلی می‌خوندم.
۱۸. کتاب نو نمی‌خریدم.
۱۹. کتاب درس‌های پاس شده رو آخر ترم می‌فروختم.
۲۰. مهندسی مکانیک نمی‌خوندم.
۲۱. بیشتر از درخت‌های محوطه نارنگی کنده و میل می‌کردم.

۲۲. بیشتر از این‌ها همه چیز رو به مسخره می‌گرفتم.