دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهمن فرسی» ثبت شده است


اصلا معتقد نیستم که نویسنده باید هر روز چیزی بنویسد. هر وقت هم که یاوه‌های قلمزنان جاپا قرض کرده و کاسب شده را در این زمینه می‌خوانم، آتشی می‌شوم. کسی که هر روز بتواند بنویسد باید مقدار زیادی بی‌کار، مقدار زیادتری سرش خالی از فکر، و مقدار زیادترتری اهل حساب و بازار و ریاضیات باشد. یعنی نه ادبیات. من نیستم. غالبا از کار یا فکر یا هزار و یک عارضه‌ی عصبی چنان زده و مچاله و لهیده‌ام که واقعا نمی‌دانم رمق قلم‌زدن را از کجا باید بیاورم. البته بگذریم که هر چه تاکنون از این قلم سرزده یکسره در همین وضع و حال درب و داغون سر زده. و نیز بگذریم از پر نویسان سیر و گرسنه، بی‌کاره و نیمه‌کاره‌ی وطنی. ایضا بگذریم از پاره‌یی قلمزنان حرفه‌یی داخله و خارجه. خلاصه پرنویسی ملاک نیست. کم‌نویسی هم نیست. آشفته‌حالی یا آسوده‌احوالی نویسنده هم باز ملاک نیست. خلاصه اصلا نمی‌خواهم نویسنده تلقی بشوم به حساب یک رشته یادداشت، و می‌توان نویسنده بود صرفا به حساب یک رشته یادداشت. اما، ولی، بله.


حرف‌هایی با خودم در میان راه/ بهمن فرسی


به تو توصیه می کنم جغرافیایی را بخواه و آرزو کن که در آن، بی هیچ سعی و قصد قبلی، با کلمات شسته و تیز ، بتوانی راضی بودن و راضی نبودن را بگویی و بنویسی…!

+بهمن فرسی
++هرچند بعضی ها هم معتقدند ادبیات در دوران خفقان رشد میکند. جایی که مستقیم و صریح حرف زدن از آنچه در ذهنت میگذرد، میتواند جُرم تلقی شود.