دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بخارای من ایل من» ثبت شده است


ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺍﯾﻞ ﺑﺎ ﺗﻔﻨﮓ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﺗﻔﻨﮓ ﭘﻨﺞ ﺗﯿﺮﯼ ﺑﻨﺎﻡ ﺑﺮﻧﻮ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ

ﺗﻔﻨﮓ ﺧﻮﺵ ﺩﺳﺖ ﻭ ﻣﻮﺷﮑﺎﻑ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺑﺮﺩﯼ ﺑﻮﺩ . ﺳﺎﺧﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﻓﺮﻧﮓ ﺑﻨﺎﻡ ﺑﺮﻧﻮ ﺑﻮﺩ .ﻟُﺮﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﻨﮓ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﻧﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ،ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺷﻌﺮ ﻣﯽ ﺳﺮﻭﺩﻧﺪ .

ﺩﺧﺘﺮ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﻮ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ . ﯾﺎﺭ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺎﻻ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ،ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺯﻥ ﻭ ﺑﺮﻧﻮ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ .ﻫﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﻭ ﺑﺮﻧﻮ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﻧﻮﯾﯽ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻭ ﺑﺮﻧﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ !


+محمد بهمن‌بیگی - ایل من بخارای من..


بارها و از آدم های مختلفی شنیدم که کتاب های درسی نظام آموزشی ایران کتاب های فوق العاده ای هستند(حالا چرا درست اجرا نمیشن یک بحث دیگه ست)..نمیتونم در مورد همه ی کتاب ها این حرف بزنم اما در مورد کتاب های ادبیات فارسی صرفا با نظر شخصی خودم چرا ..داستان ها ، گزیده کتاب ها و شعرهایی که در این کتاب هست واقعا جز بهترین های ادبیات ایران و جهان هستند ( والبته تقریبا ودر حد فهم و سن بچه های راهنمایی و دبیرستانی و با توجه ممیزی های اسلامی و عرف جامعه ی ایران )

خوبی این کتاب ها این بود که بخشی از خاطرات مشترک نسل ما بود و هست ، فکر میکنم همه ی نسل های ما داستان زیر به خاطر میارند..


"من در یک چادر سیاه به دنیا آمدم. روز تولدم مادیانی را دور از کرة‌ شیری نگاه داشتند تا شیهه بکشد. در آن ایام، اَجنّه و شیاطین از شیهة‌ اسب وحشت داشتند!

هنگامی که به دنیا آمدم و معلوم شد که بحمدالله پسرم و دختر نیستم پدرم تیر تفنگ به هوا انداخت...

پدرم مرد مهمی نبود. اشتباهاً تبعید شد. دار و ندار ما هم اشتباهاً به دست حضرات دولتی و ملتی به یغما رفت.دوران تبعیدمان بسیار سخت گذشت و بیش از یازده سال طول کشید. چیزی نمانده بود که در کوچه‌ها راه بیفتیم و گدایی کنیم. مأموران شهربانی مراقب بودند که گدایی هم نکنیم..."


بخارای من ، ایل من ، کتاب ارزشمندی که مطمئنا ارزش خوندن داره..خوبه که همه ی ما حداقل به صورت مختصر و مفید با زندگی بخشی از هموطنانمون که  در دوره ای بلند از تاریخ به روشی متفاوت از ما زندگی میکردند آشنا باشیم..

کتاب دارای بخش های جداگانه ای که به صورت داستان کوتاه و با قهرمان های مختلفه نوشته شده..هرچند ردپایی از شخص نویسنده در هرکدوم از این داستان ها وجود داره..و بخش های زیادی از کتاب به نحوه ی سواد آموزی عشایر بختیاری و قشقایی میپردازه و جالبه که خود آقای محمد بهمن‌بیگی واقعا به عنوان یکی از مسئولین اصلی اجرای این طرح در میان عشایر بودند..

از نقاط ضعف کتاب این که نویسنده یک مضمون داستانی را بارها و بارها تکرار میکنه که خوندن نیمه دوم کتاب را ملال انگیز میکنه اما توصیه میکنم تا پایان با کتاب همراه باشید..


کتاب‌های بهمن بیگی از دیدگاه بزرگان ادبیات ایران

بزرگ علوی، داستان‌نویس مشهور ایرانی در نامه‌ای خطاب به بهمن بیگی، کتاب بخارای من ایل من او را اینچنین توصیف می‌کند: دوست عزیز جناب آقای بهمن بیگی، بخارای من ایل من را با کمال ذوق و شوق خواندم و از آن لذت بردم، از خواندن «آل» اشک از چشمم سرازیر شد. به طبع وقاد شما و دید تیز شما آفرین گفتم و از لطف شما صمیمانه تشکر می‌کنم. هم ادبی بود و هم فرهنگ عوام (فولکلور). خدا شما را از ما نگیرد. از این کارها باز هم بکنید تا ادبیات جدید ایران غنی ترشود.[۸۸] قربان شما- بزرگ علوی، فرانکفورت ۷/۱۲/۱۳۷۱

سیمین دانشور ضمن نگارش نامه‌ای به بهمن بیگی، بیان می‌دارد: دوست سالیان درازم، محمد بهمن بیگی عزیزم، شاهکارت، بخارای من ایل من، تحفه نوروزی من به دوستانم بود و اینک کتاب‌های اخیرت که به وسیله آقای نوید فرستاده بودی. از همه چیزمتشکرم. از اینکه وجود داری، ازاینکه این همه کوشا بوده‌ای. کلاس‌های سیارعشایری ات یادم نمی‌رود. می‌دانی که پدر من دکتر ایل قشقایی بود و من با فرخ بی بی دوست بودم. با تحسین و ارادت/ سیمین دانشور





آری از پشت کوه آمده ام…چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!
برای عشق خیانت کرد..برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند..وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
می گویند: از پشت کوه آمده!ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ...


+محمد بهمن‌بیگی | ایل من بخارای من..