دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نزار قبانی» ثبت شده است


مرا به رقص می آورد و به من میشنواند

کلماتی که مانندشان کلماتی نیست

می‌گیردم از زیر کتف‌هایم و تا نشستِ ابرها مرا به پرواز در می آورد.

باران سیاه در چشمانم می‌بارد؛ رگبار، چه رگباری...
با خود می‌بردم، می‌بردم تا عصر ایوان‌های پُر گل
و من در دستانش کودکی‌ام،

پری‌ هستم که نسیم می‌برد.

برایم هفت ماه می‌آورد و سبدی از غزل
هدیه‌اش خورشید، هدیه‌اش تابستان و گروه پرستوها
می‌گوید بهترین‌ش منم،

برابرم با هزاران هزار ستاره

که من گنجم و از من زیباتر ندیده در تمام نگاره‌ها...

از شیداییِ آنچه می‌گویدم، رقص‌گه و رقص را ‌می‌فراموشم

کلماتش تاریخم را دگرگون می‌کند، به آنی از من زن می‌سازد
از خیال کاخی می‌سازدم،

که جز به آنی ساکنش نیستم
برمی‌گردم،
برمی‌گردم به میز تحریرم،

هیچ با من نیست،


جز کلمات...


{‌ نزار قربانی }


+{Majida El Roumi - Kalamat }


بیشترین چیزی که در عشق تو آزارم می دهد
این است که چرا نمی توانم بیشتر دوستت بدارم
و بیشترین چیزی که درباره حواس پنجگانه عذابم می دهد
این است که چرا آنها فقط پنج تا هستند نه بیشتر !؟

زنی بی نظیر چون تو
به حواس بسیار و استثنایی نیاز دارد
به عشق های استثنائی
و اشک‌های استثنایی...

بیشترین چیزی که درباره «زبان» آزارم می دهد
این است که برای گفتن از تو، ناقص است
و «نویسندگی» هم نمی تواند تو را بنویسد!
تو زنی دشوار و آسمانفرسا هستی
و واژه های من چون اسب‌های خسته
بر ارتفاعات تو له له می زنند
و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست ...

مشکل از تو نیست!
مشکل از حروف الفباست
که تنها بیست و هشت حرف دارد
و از این رو برای بیان گستره ی زنانگی تو
ناتوان است!

بیشترین چیزی که درباره گذشته ام با تو آزارم می دهد
این است که با تو به روش بیدپای فیلسوف برخورد کردم
نه به شیوه ی رامبو، زوربا، ون گوگ و دیک الجن و دیگر جنونمندان
با تو مثل استاد دانشگاهی برخورد کردم
که می ترسد دانشجوی زیبایش را دوست بدارد

مبادا جایگاهش مخدوش شود!
برای همین عذرخواهی می کنم از تو
برای همه ی شعرهای صوفیانه ای که به گوشت خواندم
روزهایی که تر و تازه پیشم می آمدی
و مثل جوانه گندم و ماهی بودی
از تو به نیابت از ابن فارض، مولانای رومی و ابن عربی پوزش می خواهم...

اعتراف می کنم
تو زنی استثنایی بودی
و نادانی من نیز
استثنایی بود!

{ نزار قبانی }


+ترجمه : دکتر یدالله گودرزی