دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رسانه» ثبت شده است


چند زوج از هم جدا میشوند، اگر تنها قادر باشند به گوشی های هم نگاه کنند؟


http://s9.picofile.com/file/8306620434/perfectstrangers_poster_ws_.jpg


هفت دوست قدیمی برای مهمانی شام دور هم جمع میشوند. آنها وارد بازی خطرناکی میشوند وقتی تصمیم میگیرند برای دو ساعت محتوای همه پیامهای متنی، ایمیلها و مکالماتشان را جلوی جمع دریافت کنند. فیلم درعین جذابیت داستانی، به پیچیدگیهای ارتباطی که تکنولوژی ممکن ساخته میپردازد و..


http://s9.picofile.com/file/8306620468/photo_2017_09_16_21_50_41.jpg



تصور کنید بخواهیم یک وان حمام را با یک انگشتدانه پر کنیم: این همان چالشی است که مستلزم انتقال اطلاعات از حافظه کاری به حافظه بلند مدت است. رسانه ها با نظم بخشیدن به سرعت و شدت جریان اطلاعات تاثیری عمیق بر این فرآیند می گذارند.
 وقتی ما کتابی می خوانیم، شیراطلاعات، جریانی ثابت را در اختیار ما قرار می دهد می توانیم با تنظیم سرعت خواندن کتاب، آن را کنترل نماییم. ما با تمرکز عمیق روی متن، همه یا بیشتر اطلاعات را، انگشتدانه به انگشتدانه وارد حافظه بلندمدتمان می کنیم و تداعی های غنی را که برای ایجاد طرح واره ها لازم هستند، ایجاد می کنیم. اما در اینترنت ما با شیر های اطلاعاتی فراوانی مواجه هستیم که همگی تا آخر باز هستند. وقتی ما با عجله از یک شیر به سراغ شیر دیگر می رویم، انگشتدانه کوچک ما از اطلاعات سرریز می شود. ما فقط می توانیم سهم کوچکی از این اطلاعات را به حافظه بلند مدتمان منتقل نماییم و چیزی که منتقل می کنیم ملغمه ای از قطعات اطلاعاتی از شیر های مختلف است، نه جریانی مداوم و یکدست از یک منبع.

+کم عمق‌ها: اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟ | نیکلاس کار  | امیر سپهرام | 248 ص


یک:

اولین باری که گوشیمو گم کردم، وقتی برگشتم خونه، کارامو انجام دادم، لپتابو روشن و بعد خاموش کردم و روی تخت خوابیدم احساس خوبی نداشتم. جدا از حس بد از دست دادن یه شی ارزشمند، نمیدونستم چیکار کنم. انگار دستام خالی شده بود. احساس نا امنی میکردم. عادت کرده بودم به زیر و رو کردن کانال های تلگرام و فرار های ذهنی.


دو:

این دفعه که تصمیم گرفتم برای یه مدت تمام شبکه های اجتماعی رو کنار بذارم خیلی آسونتر گذشت. به جز دوسه تا وسوسه گذری و یکی دوتا ناخونک اتفاق خاصی نیفتاد. حتی احساس نیاز هم نکردم. چه به سرگرمی های مجازی و چه به ارتباط آنلاین با آدمها.


سه:

شبکه های اجتماعی به خصوص اینستاگرام و کانال های تلگرام شبیه فاضلاب هایی هستند که به ذهن می ریزن. درسته که ما خودمون آدمها و رسانه های اجتماعی مدنظرمون رو انتخاب میکنیم اما این صاحب رسانه ست که تصمیم میگیره چه محتوایی رو چه زمانی نشر بده و معمولا این اطلاعات نظم و ساختار مشخصی ندارن. مواجه شدن با هرکدوم از این اطلاعات ذهن رو شبیه توپ سرگردان روی میز بیلیارد میکنه. از هر طرف با چوب بهش ضربه وارد میشه بدون اینکه خودش در این حرکت ها نقشی داشته باشه. این فاضلاب ها ممکنه ذهنو پرکند اما باعث آشفتگی و آلودگیش هم خواهند بود.

(وبلاگ و وبلاگ نویسی هرچند قابلیت و امکان پرداخت عمیق به موضوعاتو داره اما متاسفانه استفاده مناسبی از این امکان صورت نمیگیره. فکر میکنم امروز در وب فارسی حداکثر سه یا چهار وبلاگ وجود داشته باشه که محتوای تازه ی طبقه بندی شده ی قابل اطمینان تولید میکنند. باقی مون حرف های بیهوده میزنیم، یا حرف های خوب رو تکرار میکنیم و پیشنهاد های تاریخ گذشته به هم میدیم.)

بحث کتاب و مقاله های بلند اما جداست.


چهار:

زمانی رو که میتونید به خوندن یک کتاب و یادگیری سازمان یافته اختصاص بدید صرف خوندن تیکه های کتاب و پست های کوتاه و اطلاعات رندوم و اتفاقی نکنید. هر رسانه ای قابلیت پرداخت کامل و جامع به موضوعات رو نداره. ذهن هم برای یادگیری، مثل هواپیما زمان زیادی برای برخاستن و نشستن نیاز داره، چیزی که در شبکه های اجتماعی قابل تصور نیست. چیزی به نام یادگیری سه چهار دقیقه ای نداریم.


پنج:

حضور در شبکه های اجتماعی از جنس دستاورد نیست. نمیتونه درک عمیق تری بهتون بده. چندسال دیگه به خودتون میاید و میبیند زمان زیادی رو به گشت و گذار در اینجا گذرونید ولی حرفی برای گفتن ندارید. فقط یک سری اطلاعات پراکنده فراموش شده در گوشه های ذهنتون وجود داره. حتی قادر به نقل قول یک جمله معروف که بارها شنیدنیش هم نیستید. چون حضور در شبکه های اجتماعی چیزی جز مرور سرسری کلمات و نگاه به عکس ها بدون تماشا کردنشون نیست.



"جرج اورول" در کتاب 1984 گفته بود رسانه ما را میبیند و میشنود و به اجبار کنترلمان میکند تا آنچه را که میخواهد انجام دهیم  . نیل پستمن  اما که عمری را در روشنگری تاثیرات مخرب رسانه صرف کرده میگوید نباید به خود ببالیم که کابوس دیکتاتوری 1984 محقق نشده است حالا کار به جایی رسیده که ما خود به سمت مبهوت شدن رسانه ای میرویم !


http://bayanbox.ir/view/7631617113102400293/photo-2016-10-11-21-29-03.jpg


{Roger Waters - Amused To Death }


Chicago یکی از عمیق و بهترین فیلم های موزیکالی که تا به حال دیدم..

شاید بشه بخشی از پیام فیلم در این جمله خلاصه کرد :

If you can't be famous ،  be infamous !

مانند بسیاری از فیلم های دیگه این اثر باز هم به قدرت وحشتناک رسانه ها در محبوب کردن و قدرتمند کردن انسان ها بدون توجه به لیاقت و جایگاه اجتماعی شون میپردازه..که البته بیشتر این رسانه ها خودشون هم بازیچه و دستمایه قدرت افرادی هستند که شاید در طول زندگی هیچوقت اسمشون نشنوید اما بیشتر از هرکس دیگه ای بر نوع زندگی شما و آدم های اطرافتون تاثیر گذار باشند..


http://s6.picofile.com/file/8239781534/chicago_movie_650.jpg


یکی از بخش های  فیلم که برای من جالب بود جایی بود که زن های زندانی داستان خیانت همسرانشون و این که چطور اون ها رو به قتل رسوندند تعریف میکنند.. ( آهنگ این قسمتو میتونید از اینجا دانلود کنید )

عجیبه که خیلی از مردها درست بعد از ازدواج شروع به خیانت میکنند..

البته این هم جای تحلیل داره و  مانند تمام نقاط دیگه ی زندگی ، زن ها ( درست مثل مردها ) به طور کامل مسئول انتخاب های خودشونند و اگر خیانت ببینند یعنی یا در انتخاب همسرشون اشتباه کردند  یا از پس اداره کردن و برآوردن نیازهای شوهرشون برنیومدند تا مردوشون در نهایت این نیازها رو در وجود زن دیگه ای جست و جو کنه.. (مثلا زن هایی که میگن تمام مردها اینطورند ، اصلا چرا با این طرز فکر ازدواج میکنند ؟ یا خانم هایی که معتقدند شوهرشون ذاتا هرزست چرا از ابتدا انتخابش کردند تا نتایج واضحش به چشم تماشا کنند؟ )

نکته ی عجیب این که چرا مردها با ازدواج دست و بال خودشون برای خیانت کردن میبندند ..گویا خیانت کردن با وجود داشتن همسر هم نوعی لذت نامشروع مانند کشتن و شکنجه ی افراده که تنها افراد معدودی قادر به حس کردن و لذت بردن از اون هستند..


http://s6.picofile.com/file/8239781600/5d1a78435a73ab4b68ec78e15b36e674.jpg