دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خیام» ثبت شده است


داریوش آشوری در برنامه پرگار گفته بود خواندن مولوی، چندان تفاوتی با خوردن قرص والیوم ندارد. این حرف خشم برخی از هم وطنان میهن‌پرست‌مان را که نه شعر می‌خواندند و نه داروی آرام‌بخشی مصرف می‌کردند برانگیخت. 


+ همانطور که می دانید والیوم، داروی مسکن و خواب‌آور است که برای تسکین اضطراب، اختلالات خواب و اختلالات هراس تجویز می‌شود. 


در سفر اوّلم به ارمنستان شبی در جستجوی آدرسی گم شده بودم، به تمامی ناشناس و غریب. مردی با چهره ی شکسته و لباس کار مندرس وجعبه ابزاری در دست میگذشت، پنجاه شصت سالی عمر داشت، سلام کردم و آدرس پرسیدم، پرسید: «اهل کجایی؟» گفتم: «ایران» گل از گل اش شکفت و فوری گفت : «عمر خیّام! عمر خیّام!» تعجب کردم که خیام را می شناسد، نه فارسی می دانست و نه انگلیسی! رباعیّات خیّام را به روسی خوانده بود. 
خیّام را ما ایرانیان کمتر از مولانا و حافظ ارج می نهیم زیرا خیّام تفکّر «خوش خیالانه ی عرفانی» ما را تغذیه نمی کند. خیّام مرگ را نقطه ی پایان می داند و به ما وعده ی جاودانگی نمی دهد. در بین شاعران کهن ایرانی هیچکس به اندازه ی خیّام «تراژیک» و اگزیستانسیالیست نیست. خیّام تمام آنچه قرن ها پیش از او اپیکور یونانی و قرن ها پس از او نیچه ی آلمانی گفته اند به سادگی و اختصار در رباعی هایش سروده است. بیانیه ی خیّام این است:
زندگی یک تراژدی است ولی من سرم را بالا می گیرم و به این تراژدی «آری» می گویم.

+محمدرضا سرگلزایی


دنیا به مراد رانده گیر، آخِر چه؟

وین نامهٔ عمر خوانده گیر، آخِر چه؟


گیرم که به کامِ دل بماندی صد سال ،

صد سال دگر بمانده گیر، آخر چه؟



همه بالاخره یک روزی به پوچی زندگی میرسند ، اما در مواجهه با اون سه رویکرد متفاوت اتخاذ میکنند :


1.انکار و تلاش برای معنا دادن (مولانا)

2.افسردگی (صادق هدایت)

3.لذت از فرصت باقی مونده (خیام)



می نوش که عمرِ جاودانی این است،

خود حاصِلَت از دوْرِ جوانی این است.


هنگامِ گُل  است و سبزه ، یاران سرمست،

خوش باش دمی، که زندگانی این است..


+هر دو رباعی از جناب خیام..