دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خرافات» ثبت شده است


+ من علاقه‌مند به فلسفه بخصوص شاخه های معرفت شناسی و متافیزیک هستم و تاکنون تلاش کرده ام از خرافه و تعصب بپرهیزم. اخیرا بحثی با عده ای از دوستانم (که آتئیستند و به چیزی ورای ماده یا خارج از علم اعتقاد ندارند) داشتیم. من نیز در برابر وجود یا عدم وجود خدا "لا ادری" هستم چرا که تاکنون دریافته ام وجود خدا از نظر فلسفی کاملا راز است (ادله در نفی و اثبات آن برابرند) و من اعتقاد دارم تمام مفاهیمی که در علم رد شده اند مطلقا نیز رد شدنی نیستند. به عبارتی حقیقت مساوی علم نیست و هر مفهومی هرچند دور از ذهن ممکن است جزئی از حقیقت باشد (مثلا گرچه فروید غریزه جنسی را علت العلل میدانست یا مارکس اختلاف طبقاتی را و امروز دریافته ایم هیچ کدام علت العلل نیستند اما بخشی از حقیقت را توضیح میدهند). بر این اساس بنده بر اثر تجربه وقایعی مثل چشم زخم یا فال قهوه (فالی که اطلاعات دقیق میگفت نه مسائلی مبهم با دایره شمول بالا) را دیده ام و گرچه دلیل علمی و فیزیکی برای توجیه ندارم اما نمیتوانم کاملا هم آن‌ها را رد کنم. در این راستا برای اصلاح تفکر دوستانم دو کتاب مامان و معنی زندگی (داستان همنشینی با پائولا) و لبه تیغ سامرست موام (داستان واقعی تجربه جوانی که یه خاور دور سفر میکند برای پرسش هایش) را معرفی کردم تا دریابند همه چیز ماده و علم نیست. اما دوستان ادعا دارند از کجا معلوم نویسندگان در روایتشان صادق بوده باشند و کتابی تا نقدی درباره آن نوشته نشود ارزش ندارد و در نهایت همه چیز را با خط کش ابطال پذیری و تکرار پذیری اندازه میگیرند. نظر شما چیست؟

-دکتر سرگلزایی: اوّل- من با شما موافقم که علم همهٔ پدیده ها را توضیح نمی دهد ولی این که علم نمی‌تواند محیط بر عالم وجود قرار گیرد به دلیل اشکال در متودولوژی علمی نیست بلکه به دلیل محدودیت های ذاتی فاهمهٔ بشر است، بنابراین در شناخت واقعی عالم وجود، روشی غیر از روش علمی، موفق تر از علم عمل نخواهد کرد؛ با این تفاوت که آزمون پذیری گزاره های علمی، امکان نقد و ابطال خود را فراهم می کنند ولی آزمون ناپذیری گزاره های ایمانی، مانع نقد و ابطال خود می شوند. بنابراین من گمان می کنم با تمام محدودیت های گزاره های علمی، تکیه بر روش علمی کمتر از هر روش دیگری باعث گمراهی ما خواهد شد.

دوّم- این که زیگموند فروید و کارل مارکس که در نظریه پردازی هایشان متودولوژی علمی را رعایت نکردند بخشی از حقیقت را بیان کرده اند به این معنا نیست که اگر آنها از متودولوژی علمی استفاده می کردند بخش بزرگتری از حقیقت را کشف نمی کردند. نبوغ فروید و مارکس به جای خود، اشتباهات فاحش شان هم به جای خود؛ من هم به نظرات فروید علاقمندم، هم به نظرات مارکس، هم به نظرات یالوم ولی این علاقه باعث نمی شود که خطاهای آنها را نبینم، خطاهایی که اگر این نظریه پردازان به متودولوژی علمی مقیّد بودند کمتر می بود. 

سوّم این که من کتاب سامرست موآم را نخوانده ام ولی نمی دانم چگونه از کتاب مامان و معنای زندگی اروین یالوم برای نقد نظر دوستان تان بهره برده اید زیرا اروین یالوم خودش سکولار است و آنچه در همنشینی پائولا به عنوان اثر مثبت گروه درمانی بر طول عمر بیماران سرطانی ذکر می کند نیز با استفاده از روش علمی به دست آمده است و جدا از نظرات غیرعلمی یالوم راجع به جایگاه «اصالت» در درمانگری است.

چهارم این که از نظر من «آگنوزیست» بودن (لاأدری گری) منصفانه تر و علم-محورتر از «آتئیست» بودن (انکار ورزی) است، ولی آگنوزیست بودن به معنای بیطرفی کامل نیست، زیرا گرچه نمی توانیم با متودولوژی علمی باورهای مذهبی (مثل باور به زندگی بعد از مرگ) و شبه مذهبی (مثل باور به خاصیت تخم مرغ شکستن و فال قهوه) را رد کنیم می توانیم با متودولوژی علمی، زمینه ها و پیامدهای روانی-اجتماعی این باورها را  بسنجیم. چنین سنجشی فقط با روش علمی و از منظر برون دینی قابل انجام است و نتیجهٔ چنین سنجشی می تواند منجر به این شود که یک فرد «آگنوزیست» با این «باورها» مخالفت کند.

+غرض من برای معرفی داستان همنشینی با پائولای اروین یالوم به دوستانم بیان گزارشی از آنچه به اصطلاح انرژی مثبت خوانده میشود، بود. چرا که در نظر آنان چیزی به نام انرژی یا چاکرا و... وجود ندارد و همه آنچه منجر به طولانی شدن فرصت زندگی یک انسان مبتلا به سرطان حاد میشود را تاثیرات روانی باور بر این مفاهیم میدانند. سوال من اینست:
۱) آیا آزمایشی در این باره برای رد فرضیه انرژی ها و چاکراها انجام شده؟
۲) اگر روح وجود نداشته باشد پس تجربه مشاهده وقایعی که احساس میکنیم پیشتر هم دیده ایم چگونه توجیه شده است؟ 
۳)در نظر شما معنویت چه تعریفی دارد؟ آیا مساوی با برتافتن مفاهیم ماورا الطبیعه یا مابعدالطبیعه است؟ آیا عقلانیت(انسان مدرن) و معنویت با یکدیگر در تضادند؟
۴)آیا عقل گرایی، علم گرایی و ماده گرایی هرسه رویکردهایی با نتایج یکسان اند یا خیر؟

- اوّل این که «نیاز غریزی» انسان ( و سایر جانوران اجتماعی) به اُنس و نوازش باعث می شود که کمبود نوازش منجر به آسیب پذیری در مقابل بیماری ها شود و جبران نوازش بهبود از بیماری ها را افزایش دهد، بنابراین در طب و روان شناسی علمی اثر درمانی نوازش و همدلی به موضوعاتی همچون انرژی مثبت، چاکراها و کالبد اثیری ربط داده نمی شود بلکه اثر آن به ایجاد تعادل در هورمون هایی همچون اوکسی توسین، پرولاکتین ، آدرنالین و کورتیزول نسبت داده می شود؛ البته بنده در مقام انکار «فلسفهٔ آیورودا» نیستم بلکه  اینها را در مقام تبیین روایت زیست شناسی و طب عرض می کنم. دربارهٔ تأثیر طبّی نوازش و همدلی می توانید کتاب «عشق و زندگی» دین اُرنیش را بخوانید.

دوم این که به تعریف من، «معنویت» مساوی است با آرمان گرایی، تن ندادن به عادت های اجتماعی و جبرهای سیاسی و هزینه دادن برای آرمان های انسانی و اجتماعی. این تعریف، برخلاف تعاریف متداول معنویّت نه تعارضی با عقلانیّت دارد نه نیازی به ورود به عرصهٔ متافیزیک . 

سوم این که لزوماً عقلانیت معادل با علم باوری یا ماتریالیسم نیست. عقلانیّت برای فیلسوفان ایده‌آلیست آلمانی از هگل گرفته تا هایدگر هیچ التزامی با ماتریالیسم نداشت، عقلانیّت برای نیچهٔ رومانتیسیست با هنرباوری التزام داشت نه با علم باوری. تنها در مشرب «تجربه گرایی» (امپریسیسم) عقلانیّت منجر به ماتریالیسم و علم باوری می شود.

چهارم این که ماتریالیست ها، تجارب «دژاوو Deja vu  » را ناشی از خطاهای حافظه همچون Cryptomnesia و False Memory Syndrome می دانند زیرا این تجارب به وفور در دشارژهای صرعی و اوراهای میگرنی تجربه می شوند و آنها را به شکل نوروشیمیایی نیز می توان با مواد روانگردانی همچون کانابیس بازسازی کرد.


خانواده مهد تمام اطلاعات غلط دنیاست. فکر کنم در زندگی خانوادگی چیزی وجود دارد که گزاره های اشتباه تولید میکند. نزدیکی بیش از حد، سر و صدا و گرمای بودن. شاید چیزی حتی عمیق تر،مثل نیاز به بقا.

موری میگوید ما موجوداتی هستیم شکننده و آسیب پذیر در محاصره دنیایی از حقایق ستیزه جو. حقایقی که شادی و امنیت ما را تهدید میکند. هر چه بیشتر در طبیعت چیزها تعمق میکنیم به نظرمی آید شالوده مان سست تر میشود. خانواده ما را از جهان جدا میکند. اشتباهات کوچک بزرگ میشود و افسانه ها شاخ و برگ پیدا میکنند.

به موری میگویم بعید میدانم جهالت و اغتشاش پشتوانه انسجام خانواده باشد.

ازم میپرسد چرا استوارترین خانواده ها متعلق به توسعه نیافته ترین جوامع هستند؟ میگوید جهالت حربه بقاست. جادو و خرافات بهم میپیوندند و بنیان سنن قوم میشوند. جایی که واقعیت عینی به غلط تفسیر میشود خانواده مستحکم تر است.

میگویم عجب تئوری سنگدلانه ایی. ولی موری بر صحیح بودنش پافشاری میکند….

+برفک | دان دلیلو  | پیمان خاکسار


خرافاتی نباشیم؛ دنیا دار مکافات نیست و الزاما قرار نیست هرکسی تاوان کارهاشو پس بده..اگه بازخوردهای دنیا عادلانه یا به شکلی معنادار بود ، بشر داستان آخرت رو نمی‌ساخت .



درست پیش از آنکه دوستی تلفن بزند یا وارد خانه ام شود درباره ی او فکر میکنم. بسیاری از مردم، این هم آیندی را پدیده ای ماورا طبیعی می دانند. اما اگر این دوست تلفن هم نزند، من به او فکر میکنم!

به علاوه، او بیشتر اوقات به من تلفن میزند، بی آنکه من به او فکر کرده باشم.

متوجه شدی؟ مسئله این است که مردم آن مواردی را به خاطر میسپارند که دو حادثه همزمان اتفاق می افتند. اگر درست زمانی که به پول احتیاج مبرم دارند، پولی پیدا کنند، عقیده دارند که علت آن چیزی ماوراء الطبیعی بوده است. آن ها حتی هنگامی که برای بدست آوردن مقداری پول خود را به آب و آتش میزنند نیز اینکار را میکنند.

به این ترتیب یک سلسه شایعات درباره ی تجارب گوناگون ماوراء الطبیعی به راه می افتد.مردم آنقدر به اینجور چیزها علاقه دارند که به سرعت یک مجموعه داستان ساخته میشود.

اما در اینجا نیز فقط بلیط ها برنده قابل دیدن اند.

وقتی من ژوکر جمع میکنم خیلی عجیب نیست که یک کشو پر از ژوکر داشته باشم!


+راز فال ورق | یوستین گوردر | عباس مخبر