دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برادران داردن» ثبت شده است


بعد از تماشای تعداد زیادی فیلم و افزایش تجربه و رسیدن به حد مشخصی از پختگی دیگر نه رنگ و لعاب فیلمهای هالیوودی چشمت را خواهد گرفت و نه داستان های به ظاهر الهام بخش آن فریبت خواهد داد. بیشتر آن آثاری که در دوران نوجوانی شگفت زده ات کرده اند جذابیتشان را برایت از دست خواهند داد، به آن اندازه که بعد از چند دقیقه از پخش و دیدن دوباره شان، آن تصویر زیبای ابتدایی ات از آنها خراب خواهد شد و حتی حاضر به نشستن و ادامه تماشای شان نخواهی بود.

دوست ندارم یک حکم کلی صادر کنم، اما انگار فیلمهای هالیوودی تماماً تظاهرند. حتی متفاوت بودنشان هم یک نمایش تصنعی ست. چیزی در آنهاست که از زندگی دور است. و همین مسئله آنها را "به درد نخور" میکند.

البته در این تخریب ذهنیت و نگاه به سینما به عنوان شکلی از تجارت و نه یک هنر، مسائل دیگری هم نقش دارند. برای مثال وقتی به حقه های فیلمنامه نویسی آگاه میشوی و میفهمی تمام گره هایی که روزی هنگامی تماشای فیلمی ذهنت را مشغول کرده بودند، فریب هایی برای محکم تر نشاندنت بر روی صندلی های سینما بوده، اعتمادی درونت باقی نمیماند. این حرف به معنی آن نیست که نباید در داستان گره یا سوپرایزی وجود داشته باشد. اما این نقاط برجسته باید از دل داستان بیرون آمده باشند. نه این که دور و بر چند غافلگیری و دیالوگ خوب، داستانت را بنویسی!

همین چیزهای به ظاهر ساده بخش زیادی از  لذت تماشا را در وجودت میکشد، چون نمیتوانی لحظه ای نگاهت را از تقلبی بودن تمام آن تصاویر و گفتگوها برداری.

به همین خاطر است که بعد از مدتی ناگزیر، رو به سینمای مستقل آمریکا می آوری و بعد از آن و به تدریج به سمت سینمای اروپا حرکت خواهی کرد.

سینمای اروپا جایی نیست که در آن برای لذت به تماشای فیلم بنشینی. حداقل در ابتدا برای لذت بردن آماده نیستی. فیلمها به وحشتت می اندازند. آزارت میدهند، عصبانی ات میکنند، خسته و کسل ات میکنند و اگر هنوز رمق یا انگیزه ای برای ادامه تماشا در وجودت مانده باشد، با آنچه من  "رویارویی با واقعیت ها" صدایش میکنم، تو را، از خودت ناامید میکنند.

تماشای آثار با کیفیت سینمای اروپا ( و نگاه کردن به آثار هر سینماگر اصیل دیگری در هر نقطه دنیا)، اگرچه از جنس دیگری است، اما شباهت زیادی به خواندن شاهکارهای ادبی دارد. همانطور که بعد از تمام کردن و بستن یک کتاب خوب، آنچه که به آن تبدیل شده ای، قابل قیاس با شخصیت گذشته ات نیست، تجربه تماشا یک اثر دردناک سینمایی هم میتواند به یک نقطه ی قوت قابل اتکا در تصمیم های مهم آتی زندگی ات تبدیل شود.

چون آنها با دست گذاشتن بر نقاط پوشیده ی زندگی و شخصیت انسان ها یا تمرکز و بزرگنمایی نواحی بسیار معمولی آن باعث میشوند جور دیگری به رویدادهای روزمره یا غیرعادی زندگی نگاه کنی و از آن مهمتر به شکل متفاوتی با "خودت" رو به رو شوی..فکر میکنم این آیینگی و رو به رویی از هرچیز دیگری مهمتر است. آنها بدین شکل چیزی را درونت میکارند یا پرورش خواهد داد که پیش از وجود نداشته یا تا اندازه ریشه دار نبوده و به آن فکر نشده است.

تماشای فیلمهای خوب شخصیتت را قوام میبخشند، بی آنکه متوجه باشی با قرار دادنت در موقعیت های سخت، هوش اخلاقی ات را تقویت میکنند و با روایت بخش های کمتر شناخته شده ای از زندگی مسیر خودشناسی ات را بازتر مینماید.

سینمای اروپا، خود ِ زندگی نیست اما به آن نزدیک است. اشتیاق بعضی از سینماگران اروپا برای ساخت آنچه به آن فکر میکنند و به آن اعتقاد دارند و توجه اندک به گیشه، جوایز و نظر منتقدین از آنها و آثارشان موجودات اصیل تری ساخته است. اصالتی که تنها برای ببیننده ای که به شکل منحصر به فرد خود، وجود و چشمانی اصیل دارد قابل درک و دیدن است.


http://s9.picofile.com/file/8308219868/1454678703_Rosetta.jpg