دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آندره ژید» ثبت شده است


گوشه ای از نامه ی سنت اگزوپری به آندره ژید که در مقدمه کتاب پرواز شبانه آورده شده است.

اما ضمناً چیزی را فهمیدم که همواره مرا خیره می ساخت... و آن این بود که چرا افلاطون (یا شاید ارسطو؟) شجاعت را در آخرین مرحله ی فضایل جا داده است. شجاعت مجموعه ی درهم جوشی از چند احساس است که چندان هم ستودنی نیستند. اندکی خشم، قدری غرور، و بسیاری لجاجت و هیجان نمایشی و بی ارزش قدرت نمایی. از این پس هرگز آدم واقعاً شجاعی را نخواهم ستود.



همه چیز پیش تر گفته شده اما چون کسی گوش نکرده است دوباره برمیگردیم و تکرارش میکنیم ...

+ آندره ژید

میان قفسه های کتابخانه قدم میزدم. میان هزاران کتابی که میدانستم هیچگاه فرصت خواندن تمامشان را بدست نخواهم آورد. با خودم گفتم سخن تازه ای برای گفتن نیست. همه ی حرف ها را از پیش گفته اند. دیگر نباید چیزی نوشت. فقط باید خواند.