دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آلن فورنیه» ثبت شده است


این شب که دلم می‌خواست بی هیچ ماجرایی بگذرد به نحو عجیبی بر من سنگینی می‌کند. زمان می‌گذرد و این روزی که دلم می‌خواست از مدت‌ها پیش به پایان رسیده باشد کم‌کم به آخر می‌رسد. آدم‌هایی هستند که همه امیدشان، همه عشقشان و آخرین رمقشان به این روز بسته بوده. کسانی هستند که دارند می‌میرند و کسان دیگری که برایشان مهلتی به پایان می‌رسد و آرزو می‌کنند که ای کاش فردا هرگز نیاید. کسان دیگری هستند که فردا برایشان پشیمانی همراه می‌آورد. کسان دیگری هستند که خسته اند و این شب هیچ نمی‌تواند آن قدر دراز باشد تا خستگی را از تنشان در بیاورد.


و من، منی که امروزم را هدر داده ام به چه حقی می‌توانم فردا را بخواهم؟


مون بزرگ |‌ آلن فورنیه | مهدی سحابی | 296 ص