دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

ساده پیش رفتن..

جمعه, ۱۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۲ ب.ظ


ما به قول او به هم پیوستیم و سه ماه را با هم گذراندیم. دخترک پیراهن پیچازی می‌پوشید، چشم های سبز-خاکستری و رفتاری دوستانه داشت، زود و راحت عاشق و معشوق شدیم، یاریِ بخت باورم نمی‌شد. باور نمی کردم بتوان به این سادگی دوست و هم‌بالین شد، با هم خندید، و نوشید و گاه دودی گرفت و در کنار هم گوشه ای از دنیا را گشت، و بعد بدون تهمت و سرزنش از هم جدا شد. خودش می‌گفت بادآورده را باد می برد، و <<این را با صمیمیت می‌گفت>>.
بعدها که به این واقعه فکر می‌کردم، از خودم می پرسیدم آیا ساده پیش رفتن ماجرا نبود که باعث شگفتی ام می شد؟ آیا انتظار پیچیدگی بیشتری را نداشتم که نشانگر... نشانگر چه؟ عمق؟ جدی بودن؟ گرچه، خدا می داند، می‌توان پیچیدگی داشت بدون هیچ نوع ژرفا و جدیتِ دلگرم کننده.


+درک یک پایان | جولین بارنز | حسن کامشاد | 206 ص

  • موافقین ۷ مخالفین ۰
  • جمعه, ۱۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۲ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۳)

علاوه بر قابل تامل بودن همین یک تکه از کتاب، این که کتابیه که کامشاد برای ترجمه انتخابش کرده، نشان از خواندنی بودنشه
جواب یکی از سوالای ذهنی همین لحظه‌ام بود
واقعا گاهی ما خودمونیم که خیلی چیزا رو پیچیده میکنیم
واسه خودمون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی