دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

از رنج بزرگسالان چیزی نمیگویم..

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ب.ظ

این دخترک بینوای پنج ساله را پدر و مادر بافرهنگش به انواع و اقسام شکنجه میکنند . کتکش میزنند ، شلاقش میزنند ، بی هیچ دلیلی آنقدر تیپایش میزنند که بدنش کبود میشود . بعد دست به ستمگری های ظریف میزنند ، در سرما و یخبندان در مستراح حبسش میکنند و چون تقاضا نمیکرده که شب ها از آنجا بیرونش بیاورند ( گویی کودک پنج ساله را که مثل فرشته ها به خوابی آرام میرود ، میشود یادش داد بیدار شود و تقاضایی بکند ) به صورتش مدفوع می پاشند و وادارش میکنند از آن بخورد و مادرش ، آری مادرش ، بوده که این کار را میکرده .  و این مادر را باش که با صدای ناله های بچه ی بی زبان محبوس در مستراح در گوشش میتوانسته بخوابد ! میتوانی سر در بیاوری که چرا باید موجودی کوچک ، که حتی نمیتواند دریابد چه بلایی بر سرش آورده اند ، در آن جای کثیف و توی تاریکی و سرما با مشت کوچکش بر سینه ی دردمندش بکوبد و اشک های حلیم و بی کینه اش را نثار خداوند عزیز و مهربان ! بکند تا در امانش بدارد ؟ دوست و برادرم ، مرید پارسا و فروتنم ، آیا میتوانی این ننگ را دریابی ؟ شنیده ام که بدون آن ، آدمی بر روی زمین وجود نمیداشت ، چون نمیتوانست به خیر و شر آگاه شود .
 چرا باید به این خیر و شر دیوصفت ، که این همه گران تمام میشود ، آگاه شود ؟ آخر عالمی از معرفت به نیایش آن کودک به درگاه "خداوند عزیز و مهربان ! " نمی ارزد . از رنج بزرگسالان چیزی نمیگویم ، آنان سیب را خورده اند ، لعنت بر آنان ، مرده شورشان را ببرند ! اما این خردسالان..  

+ برادران کارامازوف - داستایوسکی

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی